سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سلام خوش آمدید

منِ امروز، ده سال قبل ...

اگر به ده سال قبل بر می گشتم ...

ده سال، نه سال، هشت سال یا حتی شما بگو یک سال، یک ماه یا یک ساعت ...

بازگشت به گذشته - میتونه - برای هر انسانی یک رویا و به قول امروزی ها یک فانتزی باشه ...

تصور این امر محال و تجسم خود در زمانِ از دست رفته همون قدر هیجان انگیزه که بخواهیم به آینده سفر کنیم ...

و زودتر از موعد به آنچه که خواهد آمد، دست یابیم ...

اختراع ماشین زمان از دیرینه ترین آرزوهای بشری بود مثل پرواز، طی الارض و از این دست نشدنی ها ...

بازگشت به ده سال قبل اگرچه برای من هم جالب و قابل تأمل هست اما هیچ وقت از آرزوهای من نبود ...

چون هرگز از دوباره کاری و از صفر شروع کردن خوشم نیومده ...

برای همین برگشت به اون سال خیلی واسم جذاب و خواستنی نیست ...

با این حال بد نیست کمی از این فرصت خیالی استفاده کنم ...

و برگردم به سال 1384 ...

تا جایی که من یادم میاد اون سال تصمیم کبرائی نداشتم ...

یک خبرنگار بودم؛ عاشق خبر و مشتاق کشف حقیقت ...

پُر از دغدغه ولی آرام و امیدوار ...

امروز هم یک خبرنگار هستم؛ عاشق خبر و مشتاق کشف حقیقت ...

پُر از دغدغه، کمی خسته و رنجور ...

اما همچنان امیدوار ...

خوبه همین طور که دارم برمی گردم به یک دهه ی قبل، کمی دقیق تر به اهدافی که در سر داشتم، فکر کنم ...

شعارها و ملاک ها و شاخص هایی که سرلوحه و خط قرمز راه و کارم قرار داده بودم ...

"بیشتر مراقب مایسطرون ها باید بود" ...

"به چه ارزد قلم و دست اگر در ره خلق / نکند پیشه طرفداری مظلومان را" ...

و ...

در این سال های پُر فراز و نشیب بارها به خاطر این اهداف، زمین خوردم و بلند شدم ...

دلسرد شدم و دلگرم شدم ...

اما هیچ وقت ناامید نشدم ...

خوبه در مسیر بازگشت؛ خارهای سر راه رو بردارم ...

علف های هرز دور و بر رو بکنم و دور بریزم ...

صداهای ناهنجار رو نشنوم و پارازیت های گاه و بیگاه رو از اطراف دور کنم ...

سخته ولی همچنان تلاش کنم زیبایی ها رو بیشتر ببینم ...

و یک اصل بسیار مهم رو فراموش نکنم ...

مهربانی و دیگر هیچ ...

درسته خیلی اوقات چوب مهربانی رو خوردم اما یک پاک کن بردارم و هر وقت رو که نامهربان بودم، از گذشته ام پاک کنم ...

اون وقت همیشه راهی پُر از گُل و سبزه و آب و درخت و ابر و آسمان پیش روی من خواهد بود ...

چشم اندازی رویایی برای من تا زندگی کنم آن طور که باید و شاید ...

درسته روحیه ام در اون سال خیلی بهتر از امروز بود اما کفه ی ترازوی تجربه ی الانم نسبت به ده سال قبل سنگین تره ...

و یک وجه مشترک قوی؛ اینکه همیشه امیدوارم ...

اون وقت شاید برای اولین بار از یک شروعِ دوباره خوشم بیاد ...

با این تفاسیر منِ امروز اگر به سال 84 برگرده همین راه رو مصمم تر، شادتر و با انگیزه تر خواهد پیمود ...

سلام

و سپاس از دوستان خوبم ...

به خصوص تشکر ویژه از معرفت و محبت همراهان همیشگی وبلاگ ...

مطلبی که خوندید رو به توصیه جناب گیله مرد ...

و به بهانه شرکت در مسابقه وبلاگی من امروز، ده سال قبل نوشتم ...

سوال جالبی داشت ...

بد نیست شما هم بهش فکر کنید ...

نتایج خوبی داره ...

دوست داشتید در مسابقه اش هم شرکت کنید ...

به قولی؛ هم فال است هم تماشا ...

  • ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۵
  • یک خبرنگار ...

خُب دوستان عزیز؛

کمی مرخصی از وبلاگ نویسی ...

در پناه حق باشید ...

  • ۳۰ تیر ۹۴ ، ۲۰:۵۰
  • یک خبرنگار ...

"هر کس سه بار بر تو خشم گرفت ولى به تو بد نگفت ...

او را براى خود به دوستى انتخاب کن" ... (+)

امام صادق علیه السلام ...

  • ۳۰ تیر ۹۴ ، ۲۰:۰۸
  • یک خبرنگار ...

  • ۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۹:۲۵
  • یک خبرنگار ...

"آدم خلیفه تنهای خدا روی زمین است ...

امپراتوری که گاهی باید برگردد به آخرین سلاحش ... 

و سلاح او گریه است" ...

  • ۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۹
  • یک خبرنگار ...

"بازم ابر و دوباره بوی بارون" ...

آسمانِ امروز رشت ...

  • ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۴
  • یک خبرنگار ...

همیشه ... 

  • ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۷:۱۳
  • یک خبرنگار ...

"حسرت نبرم به خواب آن مرداب ...

کآرام درون دشت شب خفته ست ...

دریایم و نیست باکم از طوفان ...

 دریا همه عمر خوابش آشفته ست" ...       

  • ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۰
  • یک خبرنگار ...

"بهترین هدیه برای پدر؛ عزت است ...

بهترین هدیه برای مادر؛ احترام است ...

بهترین هدیه برای فرزند؛ تربیت است ...

بهترین هدیه برای عشق؛ محبت است ...

بهترین هدیه برای دوست؛ وفا است ...

بهترین هدیه برای همسایه؛ احوال پرسی است ...

بهترین هدیه برای دیگران؛ مهربانی است ...

بهترین هدیه برای جامعه؛ خدمت است ...

بهترین هدیه برای مُرده؛ دعا است ...

بهترین هدیه برای آخرت؛ نیکی است ...

و ..." ...

بهترین ها رو براتون آرزومندم ...

  • ۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۷:۲۲
  • یک خبرنگار ...

"آدم ها لالت می کنند، بعد می پرسند: چرا حرف نمیزنی ... ؟!

این خنده دارترین نمایشنامه دنیاست" ...

  • ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۰
  • یک خبرنگار ...

"باران که می بارد، تو می آیی ...

باران گُل باران نیلوفر ...

باران مهر و ماه و آیینه ...

باران شعر و شبنم و شبدر ...

باران که می بارد، تو در راهی ...

از دشت شب تا باغ بیداری" ... (+)

  • ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۳:۲۲
  • یک خبرنگار ...

عید همگی دوستان مبارک ...

  • ۲۶ تیر ۹۴ ، ۲۲:۵۸
  • یک خبرنگار ...

"رمضان بی تو دلم تنگ شود ...

می روی و دلِ من سنگ شود ...

رمضان یک خبر از یار بده ...

بر دلم مژده دلدار بده ...

رمضان صاحبم از من راضی ست ... !؟

یا که از روزه ی من ناراضی ست ... !؟

خدمت یار سلامم برسان ...

درد دل ها و کلامم برسان ...

گو به مهدی (عج) دل من قابل کن ...

فیض دیدار رخت شامل کن" ...

  • ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۰
  • یک خبرنگار ...

"باران را دوست دارم ...

چون فقط آمدن بلد است" ... 

باران به رشت برگشت! ... :)

آسمان رشت - بالأخره - بعد از 55 روز بارانی شد ... !

خدا رو شکر ... 

  • ۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۵
  • یک خبرنگار ...

"زندگی یک فهم است ...

فکر زنجیر کنی یا پرواز؛ در همان خواهی ماند" ... 

  • ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۲
  • یک خبرنگار ...

"درد دارد ...

وقتی ساعت‌ ها می‌ نشینی ...

به حرف هایی که - هیچ وقت - قرار نیست بگویی ...

فکر می‌ کنی" ... !

  • ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۴:۳۱
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

عجیبه ... !

پس چرا من اول کشتی دیدم؟! ... :|

یادِ اون تست پیامکی افتادم ... (+)

  • ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۶:۲۹
  • یک خبرنگار ...

"یادم باشد؛

برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... 

نه برای تکرارِ اشتباهات گذشتگان" ... 

  • ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۵:۰۲
  • یک خبرنگار ...

"هر چه هستی، باش ...

با توأم ...

ای لنگر تسکین ... !

ای تکان های دل ... !

ای آرامش ساحل ... !

با توأم ...

ای نور ... !

ای منشور ... !

ای تمام طیف های آفتابی ... !

ای کبودِ ارغوانی ... ! 

ای بنفشابی ... !

با توأم ای شور، ای دلشوره شیرین ... !

با توأم ...

ای شادی غمگین ... !

با توأم ...

ای غم ... !

غم مبهم ... !

ای نمی دانم ... !

هر چه هستی باش ... !

اما کاش ...

نه، جز اینم آرزویی نیست:

هر چه هستی باش ... !

اما باش" ... !

  • ۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۲
  • یک خبرنگار ...

"بارالها؛ 

در هر مشکلی تنها نقطه اتکایم تویی،

در هر شدت و سختی امیدم به توست ...

و تنها سِلاح و پناهم در هر امری تو هستی ...

بارالها؛ 

من در غم هایی که دل ها می لرزند ...

و راه های چاره مسدود می گردند،

در مشکلاتی که دوستان رهایم ساخته ...

و دشمنان زبان به شماتتم می گشایند، 

تنها به سوی تو روی می آورم ...

به درگاهِ تو شِکوه می کنم، 

چرا که جُز به سوی تو – هرگز – میل و رغبتی ندارم،

تو نیز – هرگز – امیدم را به یأس مبدل نمی کنی ...

و گشایشی در کارم فراهم می سازی ...

پس تو ای خدای من؛ 

تنها تویی صاحب هر نعمت و غایت هر رغبت" ...

از دعاهای امام حسین (ع) ...

  • ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۴
  • یک خبرنگار ...

"کوه چون سنگ بود،

تنها شد ... ؟!

یا چون تنها بود، سنگ شد" ... !؟

  • ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۰
  • یک خبرنگار ...

"فرشته از شیطان پرسید:

قوی‌ ترین ‌سلاحِ تو برای فریفتن انسان‌ ها چیست ... ؟

شیطان گفت: به آنها می‌گویم هنوز فرصت هست ...

شیطان پرسید: 

قدرتمندترین سلاحِ تو برای امید بخشیدن به انسان ‌ها چیست ... ؟

فرشته گفت: به آنها می گویم هنوز فرصت هست" ...

  • ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۱
  • یک خبرنگار ...

بارانم آرزوست! ... 

"خدایا؛

ما را به باران 

زنده و سیراب گردان" ... (+)

بند 1 از دعای 19 صحیفه سجادیه ...

  • ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۲
  • یک خبرنگار ...

  • ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۲
  • یک خبرنگار ...

  • ۱۶ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۱
  • یک خبرنگار ...
سوژه نگار

صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه بعد از آزادسازی توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..

طبقه بندی موضوعی