سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سلام خوش آمدید

۲۰۸ مطلب با موضوع «دیگر نوشت» ثبت شده است

🔺🔺🔺🔺🔺🔺 

«خداوندا، 
پناه بر تو از جمود و تحجر. 
پناه بر تو از نفس‌مداری و دنیاپرستی. 
پناه بر تو از گناه‌آرایی و توجیه‌گری. 
پناه بر تو از آرزوهای حیوانی و آمال این جهانی. 
پناه بر تو از لغزش‌های ناگهانی و رسوایی آن جهانی.
پناه بر تو از سیاه‌دلی، سیاه‌اندیشی و سیاه‌بینی».

🔻🔻🔻🔻🔻🔻

  • ۱۵ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۲۴
  • یک خبرنگار ...

«میخوای بفهمی توی زندگی برنده شدی یا بازنده؟

سعی کن یادت بیاد که اولش کجا می‌خواستی بری و الان به کجا رسیدی؟

روز اول همه چی درسته.

خدا هم که دنیا رو ساخت؛ روز اول همه چی رو درست ساخت،

این آدم‌ها بودند که ذره ذره خرابش کردند.

وقت مُردن هر کسی که رسید؛ باید آرزوش این باشه که کار نکرده نداشته باشه

و از کارهایی هم که کرده شرمنده نباشه».

  • ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۳۳
  • یک خبرنگار ...

**********************
"آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت" ...

**********************

  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۳۴
  • یک خبرنگار ...

به بهلول گفتند: تقوا را توصیف کن.

گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شوید، چه می‌کنید؟ 

گفتند:  پیوسته مواظب هستیم و با احتیاط راه می‌رویم تا خود را حفظ کنیم.

بهلول گفت: در دنیا نیز چنین کنید، تقوا همین است. 

از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کنید و هیچ گناهی را کوچک مشمارید؛ 

کوه‌ها با آن عظمت و بزرگی از سنگ‌های کوچک درست شده‌اند.

  • ۱۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۵۵
  • یک خبرنگار ...

 

 

مدت زمان: 2 دقیقه 12 ثانیه 
 
پ.ن:
ایده جالبی هست ...
البته که ...
خداوند عاشق تر است ...
  • ۲۱ آبان ۹۵ ، ۲۳:۵۸
  • یک خبرنگار ...
 
مدت زمان: 1 دقیقه 39 ثانیه 
  • ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۱۶
  • یک خبرنگار ...

 

مدت زمان: 1 دقیقه 15 ثانیه 

  • ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۵
  • یک خبرنگار ...

بار الها؛

زمین تنگ است و آسمان دلتنگ ...

بر من خرده نگیر اگر نالانم ...

من هنوز رسم عاشقی نمی دانم ...

  • ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۴۲
  • یک خبرنگار ...

"سنگ ‌هایِ با هم ...

می ‌شوند

یک کوهِ تنها" ...

  • ۱۸ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۵
  • یک خبرنگار ...

 

مدت زمان: 1 دقیقه 19 ثانیه ...

دیرین دیرین ...

این قسمت: مال مردم خور ...

مال مردم خوری هستم شاکی ...

- از کی ... ؟!

از مردمانی که دیگر مالی برایشان نمانده ... !

حال چه خورم، ای وی ... !؟

- بیا اندک مال مانده مرا خور ... !

یارانه این ماهم است ... 

خـــــــــــااااارچ ... !

این که ته دلم را هم نتوانست بگیرد ... !

حال چه خورم، ای وی ... !؟

- اندکی صبر ...

بهبود اوضاع اقتصادی نزدیک است ... !

آنگاه می توانی به اموال مردم خوری ات ادامه دهی ... !

وی باید بهش می گفت:

کارد به اون شکمت بخوره که سیر نمیشی از مال مردم خوردن! ... :|

  • ۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۵:۲۲
  • یک خبرنگار ...

به نظر شما این تصویر یک دایره است ... ؟ 

روان شناسان می‌ گویند: 

پاسخ شما به این سوال می ‌تواند حاکی از دیدگاه‌ های سیاسی و اجتماعی شما باشد ...

درباره من درست بود ... !

البته با یه نمره ارفاق به روان شناسان ! ... :)

  • ۱۷ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۹
  • یک خبرنگار ...

پ.ن:

تصویر امروز بلاگفا ... 

ئه ... !

چه تند تند تصویر صفحه اولش رو عوض می کنه؟! ... :)

تولدش مبارک ... (+)

  • ۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۷:۵۷
  • یک خبرنگار ...

" زمان؛

غارتگر عجیبی است ...

همه چیز را بی اجازه می برد ...

جُز حس دوست داشتن را " ...

  • ۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۱:۱۳
  • یک خبرنگار ...

"زندگی آرام است ...

مثل آرامش یک خواب بلند" ...

  • ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۸
  • یک خبرنگار ...

"سلام،

که نام خداست ...

مفهوم زندگی ست ...

برای آنها که

به انگیزه مهربانی زندگی می کنند" ...

یک ظهر سرد و بارونی ...

  • ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۰
  • یک خبرنگار ...

"همیشه ماه به حوض می آید ...

تا ماهی ها را به آسمان ببرد" ...

  • ۱۳ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۸
  • یک خبرنگار ...

یادم نیست کی این صفحه رو بوکمارک کرده بودم؟! ... (+)

دیشب موقع حذف و اضافه فولدرهای مرورگر دیدم هنوز نخوندمش ...

قبلا ها فهرست باید بخوانم من پُر بود از کتاب و مجله و روزنامه ...

الان ها لینک و آدرس های اینترنتی هست ...

که برای خوندن در فرصت مناسب در حافظه مرورگر ذخیره میشه ...

چند خواهر و برادر معمولی ...

CTRL+D ...

گرچه همین یه مطلب کافی بود ...

تا بیشترِ یادداشت‌ های یک طلبه رو - بعدا - با اینترنت گوشی همراه بخونم ...

خانه شماره یک ...

نصف شب است، مهدی سرش را بالا می‌ آورد ...

و فاطمه سادات که معصومانه خوابیده است را تماشا می‌ کند ... 

از روی میز کنار تخت گوشی موبایلش را در می‌ آورد ...

و سرش را در گوشی فرو می‌ کند ...

پیامکی می ‌نویسد:

بیداری خوشگل؟ ارسال می‌ کند به مهندس علوی ...

دوباره فاطمه سادات که معصومانه خوابیده است را تماشا می‌ کند ...

ارتباطات مجازی ...

حد و حدود های ارتباط با نامحرم در فضای مجازی ...

به خصوص رعایت حریم خصوصی افراد ...

موضوعی نیست که بشه بهش بی تفاوت بود ...

از دنیای متاهل ها خبر ندارم ...

این متن رو که خوندم – واقعی باشه یا برگرفته از تخیل ...

فراگیر باشه یا انگشت شمار ...

خیلی سوالات به ذهنم اومد ...

متاهل که شدید یعنی متعهد شدید ...

رشته محبتتون رو فقط به ضریح دل همدیگه ببندید ... 

خیانت که شاخ و دم نداره ... 

وقتی دلبر داری باید از بقیه دل برداری ...

این حرفای قشنگ فقط برای لایک کردن نیست ...

رعایت محرم و نامحرم ...

حجب و حیا و عفت داشتن هم متاهل و مجرد نداره ...

مجرد بودن – هم – مجوزی برای هر حرف و سخن و ارتباطی نیست ...

بارها در این مورد نوشتیم، بحث و گفتگو کردیم ...

حتی یکی از دوستان - سال گذشته - این موضوع رو به شکل مبسوطی تحلیل کرد:

متاسفانه با پیشرفت علم و تکنولوژی برخی از حریم ها پس رفت می کند ...

و این  عقب گرد یا ایستایی اخلاق، خیزشی ناملموس دارد ... 

فرآیند عادی سازی در این راستا شاید به این دلیل باشد ...

که چون افراد همدیگر را نمی بینند ...

پس مجاز هستند کشف حجاب گفتاری داشته باشند ...

به تعبیر دیگر اینکه در فضای مَجازی همه کاربرها مُجاز هستند ...

تا به بیان اندیشه هایشان بپردازند ...

با این توجیه که قید و بندهای رفتاری و اخلاقی برای دنیای حقیقی وضع شده است ...

برنامه های ارتباطی با همه خوبی هایی که دارند ...

به عادی سازی روابط میان آحاد مختلف جامعه منجر می شوند ...

در پی همین عادی سازی ها بدعت های کلامی ، فرهنگی ...

و گاها فکری به شکل تدریجی نمایان خواهد شد ...

به تصور بسیار از کاربران؛ 

اگر بخواهیم پیوندی میان عالم حقیقی و فضای مجازی برقرار کنیم ...

شاید امری ناممکن باشد ...

چرا که تصور ما این است که این دو جهان کاملا مجزا هستند ...

و ارتباطی با یکدیگر ندارند چون طول ، عرض و ارتفاع یا ماهیت مادی ندارند ...

و رابطه ای طولی که در امتداد هم باشند میانشان برقرار نیست ...

دقیق تر اینکه این دو دنیا به موازات هم پیش می روند ...

و هیچ فصل اشتراکی ندارند که بر یکدیگر اثر بگذارند ... 

اگر چه این استدلال ها عقلانی هستند ...

اما باید به گفتاری از مولا علی (ع) هم توجه داشت که می فرمایند: 

" مراقب افکارت باش که گفتارت می‌ شود ... 

مراقب گفتارت باش که رفتارت می‌ شود ... 

مراقب رفتارت باش که عادتت می‌ شود ... 

مراقب عادتت باش که شخصیتت می‌ شود ... 

مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می‌ شود " ...

گاهی از سر غلفت یا ناآگاهی ممکن است این رفتارها را انجام بدهیم ... 

اما یادمان باشد این سخنان آن چنان موشکافانه و منطقی است ...

که بی شک هر عقل بی اعوجاج  و هر قلب سالمی را به کرنش و لرزه در می آورد ...

قرآن نیز در همین باره آیه ای دارد:

از چیزى که بدان علم ندارى (در مرحله اعتقاد و گفتار و عمل) پیروى مکن ...

زیرا گوش و چشم و دل ، هر یک مورد سؤال قرار خواهند گرفت ...

(از انسان درباره کارهاى آنها و از آنها درباره کارهاى خودشان مى‏ پرسند) ...

دوست ندارم کامنتی در این مورد بخونم ...

این پُست رو برای تبادل نظر ننوشتم ...

در همین جامعه آماری کوچک ...

نظرات خیلی از دوستان رو - پیش تر - در عمل و رفتارشون دیدم ...

چه آنها که سال هاست محترمانه فقط خواننده اند و همراه ...

چه آنها که با کوچکترین تذکری واکنش های نامناسب نشون دادند ...

تکلیف آنها که بی قید و بند زندگی می کنند روشنه ...

اما لغزش آنها که بر مبنای دین در این فضا ها حضور دارند قابل هضم نیست ...

صفر و صد بودن آدم ها رو – هم – قبول ندارم ...

اینکه تا چند مورد استفاده ناروا از این محیط ها رو شاهد مثال میاری ...

کلا فضای مجازی رو زیر سوال ببرند و همه رو به یک چشم ببینند ...

مثل فساد در سینما، ورزش یا هر بخش دیگری ...

رعایت حلال و حرام خیلی سخت نیست ...

توجه به حد و حدود ها هم ...

کافیه هر کسی شخصیت واقعی خودش رو فراموش نکنه ...

مسوولیت های فردی و اجتماعی اش رو هم ...

مشکل از جایی شروع میشه که فرد پیش خودش تصور می کنه ...

من فرق می کنم ...

همین تفکر و تصورات هست که افراد رو به بیراهه سوق میده ...

برخی مشکلات بشر فقط قابل پیشگیری اند ...

دچارش که شدی جبران کردنی نیست ...

برای همین هست که باید به همدیگه تذکر داد ...

به موقع هم گفت ...

امر به معروف و نهی از منکر کرد ...

تا جامعه، خانواده و محیط به سمت سقوط پیش نره ...

خداوند عاقبت همه ما رو ختم به خیر کنه ...

  • ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۴:۳۹
  • یک خبرنگار ...

"قلبت را ...

آن قدر از عاطفه لبریز کن ...

که اگر روزی افتاد و شکست ...

همه جا عطر گل یاس پراکنده شود" ...

  • ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۲:۲۹
  • یک خبرنگار ...

"خدایا؛

هدایتم کن ...

تا به این باور برسم ...

 که جواب بعضی از دعاهایم صبر است" ...

  • ۰۸ آذر ۹۴ ، ۲۲:۳۶
  • یک خبرنگار ...

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند ...

بین راه بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و کار به مشاجره کشید ...

یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد ...

دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد ...

بی آنکه چیزی بگوید ، روی شن های بیابان نوشت : 

امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد ... 

آنها به راهشان ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند ... 

تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند ...

ناگهان شخصی که سیلی خورده بود ، لغزید و در آب افتاد ...

چون شنا بلد نبود نزدیک بود غرق شود ...

اما دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد ... 

این بار بر روی سنگی حک کرد: 

امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد ...

دوستش با تعجب پرسید: 

چرا وقتی سیلی ات زدم، بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ... !؟

وی پاسخ داد:

وقتی دوستی تو را ناراحت می کند ...

باید روی شن های صحرا بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کنند ... 

ولی وقتی به تو خوبی می کند ...

باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد ...

  • ۰۸ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۳
  • یک خبرنگار ...

ایستاده‌ ام توی صف ساندویچی که ناهار امروزم را سرپایی ...

و در اسرع وقت بخورم و برگردم شرکت ... 

از مواقعی که خوردن، فقط برای سیر شدن است ...

و قرار نیست از آن چیزی که میجوی و می‌بلعی لذت ببری، بیزارم ... 

به اعتقاد من حتی وقتی درب باک ماشین را باز میکنی ...

تا معده‌اش را از بنزین پر کنی، ماشین چنان لذتی می‌ برد ...

و چنان کیفی می‌ کند که اگر می‌ توانست چیزی بگوید ...

حداقلش یک آخیش یا به به بود ... 

حالا من ایستاده‌ ام توی صف ساندویچی ...‌ 

فقط برای اینکه خودم را سیر کنم و بدون آخیش و به به برگردم سر کارم ...

نوبتم که می ‌شود ...

فروشنده با لبخندی که صورتش را دوست داشتنی کرده سفارش غذا را می‌ گیرد ...

و بدون آن که قبضی دستم بدهد می‌ رود سراغ نفر بعدی ...

می ‌ایستم کنار، زیر سایه یک درخت ...

و به جمعیتی که جلوی این اغذیه فروشی کوچک جمع شده‌ اند، نگاه می‌ کنم ... 

که آیا اینها هم مثل من فقط برای سیر شدن آمده‌ اند ...

یا واقعا از خوردن یک ساندویچ معمولی لذت می ‌برند ... 

آقای فروشنده خندان صدایم می‌ کند و غذایم را می‌ دهد ... 

بدون آنکه حرفی از پول بزند ...

با عجله غذا را - سر پا و زیر همان درخت - می ‌خورم ... 

انگار که قرار است برگردم شرکت و شاتل هوا کنم ... 

انگار که اگر چند دقیقه دیر برسم ...

کل پروژه‌ های این مملکت از خواب بیدار و بعدش به اغما می ‌روند ...

می‌ روم روبروی آقای فروشنده خندان ...

که در آن شلوغی فهرست غذا به همراه اضافاتی که خورده‌ ام را به خاطر سپرده است ... 

می‌شود 7200 تومان ... 

یک 10 هزار تومانی می‌ دهم و منتظر باقی پولم می‌ شوم ...

3 هزار تومان بر می‌ گرداند ... 

می‌گویم: 200 تومانی ندارم ... 

می‌گوید: اندازه 200 تومان لبخند بزن ...

خنده‌ ام می‌ گیرد ... 

خنده‌ اش می ‌گیرد و می ‌گوید: اینکه بیشتر شد ... 

حالا من 100 به شما بدهکارم ...

انگار هنوز هم از این آدم ‌ها پیدا می‌ شود ... 

آدم ‌هایی که هنوز معتقدند: 

لبخند زدن زیبا و لبخند گرفتن ارزشمند است ...

منبع: akairan ...

  • ۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۰:۴۵
  • یک خبرنگار ...

وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ...

این آدم های سعادتمند چه کسانی هستند ... ؟

و خداوند چرا این بشارت رو بهشون داده ... ؟!

جواب این سوالات در آیه 274 سوره مبارکه بقره هست:

الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً ...

فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ...

وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ؛ 

کسانى که اموال خود را در شب و روز، نهان و آشکارا انفاق کنند ... 

آنان را نزد پروردگارشان پاداش نیکو خواهد بود ...

هرگز (از حادثه آینده) بیمناک و (از امور گذشته) اندوهگین نخواهند شد ...

در شأن نزول این آیه از ابن عباس نقل شده: 

این آیه درباره امام على (ع) نازل شده است ...

زیرا آن حضرت چهار درهم داشت؛ 

یک درهم در روز و یک درهم در شب، یک درهم پنهانى ... 

و یک درهم را هم آشکارا انفاق کرد ...

گفته اند که:

نزول آیه در یک مورد خاص، مفهومش رو محدود نمیکنه ...

و شمول حکم نسبت به دیگران نفى نمیشه ...

بنابراین در جامعه ای که ادعای شیعه حضرت علی (ع) رو داریم ...

اگر انفاق علی وار انجام بشه ...

نه تنها از فقر و تبعیض و فاصله طبقاتی کاسته میشه ...

بلکه پاداش و اطمینان خاطری بزرگ نصیب ما خواهد شد ...

  • ۳۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۶
  • یک خبرنگار ...

"موطن آدمی را در هیچ نقشه ای نشان نیست ...

موطن آدم در قلب کسانی است که دوستش دارند" ...

  • ۲۹ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۸
  • یک خبرنگار ...

از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط روایت کرده اند که؛

"بطری وقتی پر است و می خواهی خالی اش کنی، خمش می کنی ...

هر چه خم شود خالی تر می شود، اگر کاملا رو به زمین گرفته شود، سریع تر خالی می شود ...

دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ ها پُر می شود از غم، از غصه ...

قرآن می گوید:

هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها؛ خم شو و به خاک بیفت ...

وَ کُن مِّنَ السَّاجِدِین ...

سجده کن؛ ذکر خدا بگو ... 

این موجب می شود تو خالی شوی، تخلیه شوی، سبک شوی" ...

  • ۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۲
  • یک خبرنگار ...

"میان مرغان مهاجر؛

 آن که در انتهاست ... 

شاید ضعیف ترین باشد؛ شاید هم دلبسته ترین" ...

  • ۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۲:۳۵
  • یک خبرنگار ...
سوژه نگار

صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه بعد از آزادسازی توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..

طبقه بندی موضوعی