سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سلام خوش آمدید

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست» ثبت شده است

مدت ها بود مثل امشب وب خوانی نکرده بودم ...

اونم به یُمن امکان جدید بلاگ بیان ...

فهرست دنبال کنندگان ...

کسانی که من حتی یه بار هم به وبلاگشون نرفته بودم ...

و بعد زنجیره وار از وبلاگی خواندنی به وبلاگی دیگه رسیدم ...

و چقدر لذت بخش بود ...

مثل گذشته ها ...

وقتی خاموش فقط خواننده ای ...

وقتی برای تحسین نویسنده لایک می کنی ...

نه از روی عادت یا دوستی ...

گرچه خدا رو شُکر ...

تا حالا هیچ وقت - فقط - از روی حُب از کسی تعریف نکردم ...

یا از روی بُغض؛ انتقاد! ...

گرچه به خاطر همین باورها و اصولی که داشتم برخی - شاید - از من رنجیده اند ...

و بالعکس ...

بگذریم ...

چقدر شیرین بود وب خوانی امشب ...

وقتی که صرف کاری میشه باید نتیجه ای هم داشته باشه ...

و من خیلی مطالب از نوشته های این نویسنده های ناشناس آموختم ...

یا بازآموزی شد برام ...

مثلا اینکه اگر بعضی شب ها دلت نمیخواد بخوابی ...

چند علت میتونه داشته باشه ...

یکی اش اینکه دوست نداری فردایی بیاد ... 

چون اتفاقات و لحظات و مکان ها و آدم هاشو دوست نداری ... 

بقیه علل برام مهم نیست الان ...

به همین فکر می کنم ...

چه بد که عمر آدم ها جایی و طوری صرف بشه که دوست ندارند ...

همیشه از این دوست نداشتن گریزانم ...

انتخاب های زندگی اگر درست و از روی علاقه باشه ...

نه حسرت میخوری نه پشیمون میشی ...

مثل انتخاب رشته تحصیلی ...

چهار سال طلائی، مفید و دوست داشتنی ...

ولی وای به حال اونی که توی کلاس درس نشسته باشه ...

اما دلش پیش کار، رشته یا دانشگاه دیگه باشه ...

این یه مثال بود ...

و میتونه در مورد هر موضوع دیگه ای در زندگی ما صدق کنه ...

خُب،

فعلا همین ...

بعد نوشت:

وقتی هنوز از خوندن نوشته های دیگران لذت میبری ...

یعنی همچنان شوق نوشتن داری ... 

پ.ن:

این شوق نوشتن چرا دست از سر ما بر نمیداره!؟ ... :)

  • ۳۰ آبان ۹۴ ، ۰۱:۱۵
  • یک خبرنگار ...

بالاخره این امکان بلاگ بیان هم فعال شد ... (+)

من که فهرست دنبال کنندگان وبلاگم رو دیدم، کمی جا خوردم ... !

شما رو نمی دونم ... ؟!

امکان جالبی هست ...

البته این امکانات جدید – این روزها – شاید به کار من نیاد ...

آخه مدت هاست که کمتر وب خوانی می کنم ...

برای همین وبلاگ ها رو بر اساس آپدیت ها نمیخونم ...

بلکه معمولا از لینک دوستان به اغلب وبلاگ ها سر می زنم ...

و هر از گاهی دنبال شوندگان رو کم و زیاد می کنم ...

این جور امکانات خوب، مهیج و مفید هست ...

بیشتر برای کسانی که تازه وبلاگ نویسی رو آغاز کردند ...

دست مریزاد به بلاگ بیان ...

که هر چند - گاهی دیر - اما به هر حال ...

به فکر بروزرسانی و سهولت وبلاگ نویسی کاربرانش هست ...

  • ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۷
  • یک خبرنگار ...

آمار چه می گوید ... ؟!

آمارگیر وبلاگ چند روزی بود که بهم می گفت:

کم کم داری به یک سالگی ورود سوژه نگار به بلاگ بیان نزدیک میشی ...

الکی مثلا من حواسم نبود! ... :)

یک سال پیش در چنین روزی بالأخره خودم رو راضی کردم که از بلاگفا کوچ کنم ...

اون موقع هنوز دچار دردسرهای عظیم نشده بود ...

من به خاطر محدودیت های قسمت نظرات و لینک ها و پیوندها شاکی بودم ...

365 روز گذشت ... (+)

نمی نویسم چطور بود ... !؟

فقط تشکر از خدایی که همیشه هست ...

تشکر از دوستی که همراهی کرد ما رو برای اومدن به اینجا ...

تشکر از دوستانی که هستند هنوز ...

و تشکر از خوانندگان محترم ...

بفرمایید چای ... :)

  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۴
  • یک خبرنگار ...

"در آخر؛

ما حرف های دشمنانمان را از یاد می‌ بریم ...

اما سکوت دوستانمان را هرگز" ...

  • ۲۴ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۱
  • یک خبرنگار ...

سال ها پیش وبلاگ نویسی نوشت:

"یک خط وبلاگ نوشتن از هفتاد ساعت چت کردن بهتر است ...

و یک روز زندگی کردن از هفتاد سال وبلاگ نوشتن بهتر است" ...

* * *

صرفا جهت تأمل ...

  • ۱۳ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۷
  • یک خبرنگار ...

اینترنت کُند، داغون و مزخرف ... !

وبلاگ های دوستان یکی از یکی متروک تر ! ... :|

کد امنیتی بلاگ اسکای فاطمه خانوم گُلی کابوسی شده واسه ما ... !

اغلبِ بلاگفایی ها که بدرود حیاتِ دنیای مجازی گفتند ...  !

دوستان بلاگ بیانی هم دست کمی از بقیه ندارند ...

اونایی که آپ می کنند، چند حالت دارند:

کامنت که می نویسی ...

یا همون جور رها میشه بی جواب ... !

بی آره، بی نه ... !

یا یه بار جواب میدن یه بار جواب نمیدن ... !

یا به یکی جواب میدن به یکی جواب نمیدن ... !

اصلا یه وضعی ... !

یه عده هم که قسمت نظرات رو غیرفعال کردند ... !

آخ آخ آخ ...

بعد میان اینجا برای ما اعتراض و گوشه کنایه و انتقاد می نویسند ... !

تلگرام هم که داغون تر ... !

این یه نمونه از چشم بندی های تلگرام که دیشب اتفاق افتاد ... 

تعداد بسیار بالای بازدید در لحظه ثبت پیام ... !

اونم توی پی وی … !

فکر کنم خط رو خط شده بود با یکی از کانال ها! ... :|

بگذریم که پیام ها رو پس و پیش می فرسته این جور مواقع ... !

عجب اوضاعی شده ...

بقیه استفاده های اینترنتی هم که دیگه واویلا ... !

پس بایدم کسی رغبت وب نویسی و وب گردی و وب خوانی نداشته باشه ...

حق دارند واقعا ... !

حق داریم واقعا ... !

با این اینترنت کُند، داغون و مزخرف ... (+)

  • ۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۶
  • یک خبرنگار ...

خُب باید به اطلاع برسونم که؛

میخوام نوع جدیدی از وبلاگ نویسی رو تجربه کنم ...

تا اطلاع ثانوی قسمت نظرات تمام پُست ها غیرفعال میشه ...

تک گویی، مونولوگ یا هر چی که اسمش رو بذاریم ...

که، کجا، کی، چه، چرا و چگونه اش رو هم تکرار نمی کنم ...

چون بارها نوشتم به خصوص در پُست لینک تکانی ...

البته این قانون عطف به ماسبق نمی شود ... :)

  • ۲۲ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۹
  • یک خبرنگار ...

تابستان داغ 94 به سر رسید و پاییز در راهه ...

مثل همیشه مروری داشته باشیم به گذشته و برنامه ریزی برای آینده ...

پیوندهای وبلاگ رو برداشتم ...

صفحه تبادل لینک رو هم به لینک دوستان تغییر دادم ...

وب نویس ها اصطلاحی دارند به نام لینک تکانی که هر از گاهی در فواصل مختلف سال انجام میدن ... 

بارها گفتم: تبادل نظر، اشتراک فکر و اندیشه و مشارکت در بحث ها از اولویت های وبلاگم هست ...

همیشه هم از دوستان همراهم در این زمینه ممنون بوده و هستم ...

یادش بخیر ...

یاد پُست عید توی اسفند ماه 91 افتادم ...

بگذریم ...

با توجه به حذف، رکود و تعطیلی بسیاری از وبلاگ های لینک شده و خواننده خاموش شدن برخی از دوستان و عدم مشارکت عمومی در بحث های وبلاگ به نظرم دوران لینک های وبلاگی به سر اومده ...

هر چند نظرات شفاهی، خصوصی یا اظهار نظر دوستان در پیام رسان های موبایلی درباره موضوعات وب برای من ارزشمند هست اما چون خوانندگان سوژه نگار از این نظرات بهره مند نمیشند – در حال حاضر -  اشتراک فکر مورد نظر من توی وبلاگ اتفاق نمی افته ...

از اونجایی که فرصت وب گردی های من هم - نسبت به گذشته - خیلی محدود شده و تعداد وبلاگ های آپدیت و بروز هم خیلی کم، پس تبادل لینک معنای سابق خودش رو از دست داده ...

از انتظار کشیدن، دوستی های اجباری و تحمیلی – هم - هیچ وقت خوشم نیومده ...

اسامی دوستان وبلاگی بلاگفا و بلاگ بیان رو در بخش دنبال شده ها قرار دادم؛ در صورت آپ شدن مطالبشون رو حتما میخونم و در صورت امکان نظرم رو هم می نویسم ...

وبلاگ های سایر دوستان رو هم بوکمارک کرده – هر از گاهی – بهشون سر می زنم ...

ضمن سپاس از همه خوانندگان خاموش و روشن، به زودی یه سری از خبرگزاری ها و سایت های خبری بروز و پایگاه های اطلاع رسانی مفید رو در صفحه اول لینک می کنم ...

ان شاءالله ...

"خدایا چنان کن سرانجام کار / تو خشنود باشی و ما رستگار" ...

  • ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۴
  • یک خبرنگار ...

"هنوز که در باغ نظرات بسته است" ...

"چرا ی سری پستات نمیشه نظر داد ...

خب اجازه انتقاد بده دیگههههه" ...

"چرا کامنت دونی مطالب تعطیله" ؟! ... :\

"چرا بخش نظرات همش بسته است" ... ؟ 

"این کامنت های پست ها رو می بندید آدم می مونه چکار کنه بعضی مواقع ... !

باید دیده بانی بدیم ببینیم کی کامنت ها باز میشه نظر چند تا پست رو یکجا بدیم" ... :)

"چرا چند تا در میون نظرات فعاله" ... ؟

"چرا پست میذاری نظرات غیرفعاله" ... !

"باز کامنت دونی پستات بسته بود باز کامنت دونی بسته بود" ... ؟

"چرا ملت دقت نمی کنند از پست با کامنت بسته بدم میاد" ... دی :

"به نشانه اعتراض در مورد این مطلبی که قسمت نظراتش بسته است ...

تا اطلاع ثانوی نظری نمیدهم" ...

"چرا نظرات مطالب نخست بستن ... ؟!

خُب می خوایم اظهار فضل کنیم" ... !

اینها بخشی از اعتراضات و انتقادات دوستان درباره پُست های کامنت بسته سوژه نگار بود ...

خُب من همیشه توضیح دادم که؛

بعضی پُست ها read only هستند ...

یعنی گاهی برخی مطالب به نظرم فقط خواندنی میاد ... 

یه جور یادآوری از قبل یا یادگاری از این ایام برای بعد و ... 

برخی پُست ها همین طوری یهویی اند و بیشتر برای خوندن ...

امکان ارسال نظر برای برخی پُست ها رو غیرفعال می کنم که بیشتر بهشون فکر کنیم تا درباره اش بگوییم و بنویسیم ...

هم خودم و هم دیگران ...

علی رغم اینکه نظر مخاطبان و دوستان خیلی برام مهمه ...

البته هر کی هر جای این وب کامنت بنویسه مایه امتنان من هست ...

ضمن اینکه گاهی خودم وقت چندانی برای وب نویسی و وب خوانی ندارم ...

و کمتر تو وب های دوستان مشارکت دارم ...

پُست ها رو کامنت بسته می کنم که بیشتر شرمنده شون نشم ...

از طرفی هم؛

درسته که نظرات خوانندگان و تبادل فکر و اندیشه برام مهمه اما اینم می دونم که هدف اصلی انتقال پیام هست ...

و حضور و همراهی هم - فقط - به کامنت نوشتن نیست ...

مثل خیلی از دوستان که اسم وبشون اینجا هست ولی تعداد کامنت های عمومی شون خیلی کمه ...

حضور میتونه معنوی باشه، راهنمایی باشه، در حد انتقاد و پیشنهاد مثلا ...

و یا حتی اونایی که زمانی برای ما تأثیرگذار بودند و هنوزم بهره مندیم از اون دریافت ها و از یاد نبردیم الطاف و محبت هاشون رو ...

مهر و صفا و دوستی و همراهی فقط در کامنت خلاصه نمیشه ...

و یا لزوما برای تمام پُست ها کامنت نوشتن ...

اما خُب نظر و بازخورد مخاطبان همیشه برای روزنامه نگارها و خبرنگاران مهم و قابل توجه بوده و هست ...

خودم هم که - طبق سوابق - اصلا در زمینه کامنت نوشتن خسیس نیستم ! ... :))

به خصوص وقتی که آنلاین باشم و ببینم دوستی بروز کرده - اگر وقت و شرایطش باشه - بی معطلی نظرم رو می نویسم ...

برای دوستانی که اینجا حضور دارند که دیگه حتما ...

و همیشه ممنونم از دوستانِ همراه برای کلیک رنجه و مشارکت در بحث ها ...

ارزش و قدر کامنت های دوستانم رو می دونم در روزگارِ لایک و دیس لایک ...

با این حال با کم شدن وقت و فرصت وبلاگ نویسی و وب خوانی ام ...

پست های کامنت بسته وبلاگ رو به فزونی گذاشت و به دنبالش اعتراضات و انتقادات شدت گرفت ... 

منم که انتقادپذیر! ... :))

تصمیم گرفتم شیوه وبلاگ نویسی رو تغییر بدم ...

اینکه زین پس پُست های کامنت بسته کم و معدود بشه ...

قسمت نظرات بیشتر پُست ها باز باشه ولی دیگه به نظرات پُست های فقط خواندنی جواب ندم ...

و پاسخ به نظرات محدود بشه ...

خُب دوستان بفرمایید نظر مثبتتون چیه ؟! ... :)

  • ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۵
  • یک خبرنگار ...

"برای دوستی تمنا کن ولی خوار نشو" ...

  • ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۰
  • یک خبرنگار ...

 .ن:

دستخط دوست بی معرفتم! ... :|

  • ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۲
  • یک خبرنگار ...

خُب دوستان عزیز؛

کمی مرخصی از وبلاگ نویسی ...

در پناه حق باشید ...

  • ۳۰ تیر ۹۴ ، ۲۰:۵۰
  • یک خبرنگار ...

"چون طفل که از خوردن داروست پریشان ...

 با دوست پریشانم و بی‌ دوست پریشان" ...

"یا منزل السکینه فی قلوب المومنین" ...

  • ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۲
  • یک خبرنگار ...

دوستانِ عزیز ...

اینم امکان جدید بلاگ بیان که منتظرش بودیم ... 

وبلاگ هایی که دنبال می کنم ...

سپاس از دست اندرکاران ... :)

  • ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۲
  • یک خبرنگار ...

اهدایی توسط یکی از دوستان ... :))

پی نوشت:

واقعا واقعا ! ... :)

سپاس از ایشون و همه کامنت نویسان محترم ...

  • ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۹
  • یک خبرنگار ...

دوستانِ بلاگفایی؛

"ریلکس ریلکس ریلکس تر" ... !

خونسردی خودتون رو حفظ کنید ... !

هیچی نشده! ... (++)

"یک هفته دیگر فرصت دهید" ! ... :|

  • ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۵۵
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

این اطلاعیه جدید بلاگفاست ...

چه عجیب و عجب که ایشون قبلش یه خبری داد به کاربران ... !

البته اگر کاربری باقی مونده باشه که بخواد این دو روز صبر و شکیبایی پیشه کنه ! ... :|

دوستانِ بلاگفایی ما که یکی پس از دیگری یا به ابزارهای ارتباطی دیگه روی آوردند یا به آغوش گرم خانواده هاشون برگشتند ... !

اینم یه اطلاعیه از سوژه نگار ...

با وضعیتی که در لینک ها و پیوندهای وبلاگ می بینم - احتمالا - وبلاگ های غیرفعال رو به صفحه تبادل لینک منتقل کنم ...

و پیوندهای جدیدی - که بروز می کنند و خواننده شون هستم - رو اضافه کنم ... 

  • ۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۰۰
  • یک خبرنگار ...

سال ها پیش وقتی دانش آموزی بیش نبودم؛ نوشتن، بهترین و لذت بخش ترین سرگرمی ام بود ...

هیچ وقت خط خوبی نداشتم ...

بعدها که باید تندنویسی می کردیم هم که دیگه بدخط تر شدم ...

صد رحمت به خط دکترها ...

همیشه می گفتم: ای خدا ... ! 

چی میشه یکی یه خودکار صوتی اختراع کنه که بخونیم و اون خودش بنویسه ... !

تا اینکه تایپ اومد و من تا حدود زیادی خلاص شدم از خودکار به دست گرفتن ... 

این بدخطی اما مانع از این نشد که من ننویسم ...

از همون دورانِ نوجوانی - با الگوپذیری از خواهرم - دفترچه هایی رو به ثبت مطالب، شعر، حدیث و هر آنچه که به نظرم جالب بود ...

اختصاص دادم ...

توی این دفترچه ها هر چی دوست داشتم، می نوشتم و هر جور ...

هیچ ترتیب و آدابی نداشت! ...

برای همین لذت بخش بود و آرامش دهنده ...

برعکس دفترچه های خاطراتم که همیشه مخفی می کردم - این دفترهای یادداشت در معرض دید عموم قرار داشت ...

گاهی هم امانت داده می شد به همکلاسی ها و حتی معلمان ...

کلا خواننده کم نداشت ...

هنوزم تعدادی از اونا رو دارم ... 

اون دفترچه ها بعدها تبدیل به سررسید شدند و بعد از اون هم وبلاگ ... 

به همین راحتی و به همین سادگی ... 

هنوزم وبلاگ نویسی برای من همون قدر لذت بخش و آرامش دهنده هست ...

درباره این وبلاگ در صفحه نگارنده به طور کامل توضیح دادم ... 

اردیبهشت امسال که بیاد سوژه نگار سه ساله میشه ...

در این سه سال اندازه سی سال دوستان خوب و با معرفت پیدا کردم؛ بی اغراق ... 

در این مورد پُست های مختلفی داشتم:

قلم، خبرنگار، عید، تحول، وبلاگ، تبادل نظر، اختصاصی، ساحل و ...

بسیاری از وبلاگ نویسان و کاربران دنیای نت به این وبلاگ اومدند و کلیک رنجه کردند ...

بعضی فقط گذری داشتند و نظری نه ... 

خیلی ها بسیار تأثیرگذار بودند ...

به برخی ها خیلی زحمت دادم ...

مثل دوست و طراح گرامی قالبِ قبلی وب در بلاگفا ...

و دوست عزیزی که در کوچ و اسباب کشی به بلاگ بیان همراهی و راهنمایی ام کرد، به خصوص اون اوائل تا اینجا غریبگی نکنم ... 

بعضیا – اما - خاطرات خوبی برام نذاشتند که بماند ...

برخی به معنی واقعی کلمه؛ دوست بودند و وفادار ...

از خیلی هاشون خاطراتِ فوق العاده خوبی دارم ...

از وبلاگ نویسی، کامنت نویسی، رفت و آمدهاشون گرفته تا انواع برخوردهایی که باهام داشتند ...

اتفاقاتِ زیادی داشتیم؛ وبلاگ هایی که فیلتر شدند یا حذف، تعطیل کردند یا کوچ - با خبر یا بی خبر ...

همچنان و همیشه از همه اونایی که بی خبر رفتند دلخورم! ... :|

هر دوستی عادت و سبک مخصوصی برای خودش داره ...

برخی مثل ما به کامنت ها پاسخ میدن، بعضی نه ...

برخی تبعیضی جواب میدن ... !

یه عده هیچ لینکی ندارند ...

عده ای هم که منو یاد کارتون "سایمون در سرزمین نقاشی" می اندازند ...

شما یادتون نمیاد ...

یکی از کارتون های مورد علاقه ما بود ...

سایمون؛ پسر بچه‌ای با موهای چتری و عینکِ گرد بود که بیشتر وقتش به نقاشی می گذشت و اپیزودهای داستان اغلب از جایی شروع می شد که اون وارد دنیای نقاشی هاش می شد ...

ماجراهای عجیب و غریب این کارتون - در واقع - بر اساس نقاشی هایی شکل می گرفت که سایمون قبلا اونا رو با گچ روی تخته سیاه شگفت انگیز اتاقش کشیده بود ...

یه قسمتی بود که نقاشی های نصفه نیمه دنبالش می کردند و اعتراض که چرا ما رو ناقص العضو کشیدی ... ؟!

اونجا بود که تازه سایمون متوجه شد چقدر نقاشی نیمه کاره داره ... ؟!

برای یکی چشم نکشیده بود؛ برای یکی دهن، یکی دست نداشت و یکی پا و ...

حالا حکایت برخی وبلاگ نویس هاست ... :)

راه اندازی وبلاگ و نیمه رها کردنش یا ایجاد و حذف مکرر وبلاگ های متعدد، چرا ... !؟ 

من نمی دونم ... !؟

یه چند تایی از دوستان هم هستند که همه جا اهل نظرند به ما که می رسند خصوصی اند؛ بیشتر ... !

خُب خواهر من چه کاریه ... !؟

دقیقا - چون خانومند، برام جای تعجب داره ... !

آخ آخ ...

یه عده هم که – فقط - سند تو آل (send to all) هستند ... 

یه کامنت برمی دارند میذارند توی کوله پُشتی شون دوره می افتند در وبلاگ ها ...

کاری ندارند تو چی نوشتی، چی ننوشتی ... ؟!

مثل این آگهی هایِ چاپی از زیر در میندازند توی حیاط و دِ برو که رفتیم! ... :|

اما دوستانِ خوش ذوقی هم داریم که سوژه، تصویر و آهنگ پیشنهاد می کنند ...

و برخی که اهلِ خبرند؛ توی لینک نگار و مهمان نگار همراهم هستند ...

چه خصوصی، چه عمومی، چه خواننده ...

یه تعدادی از خوانندگان وبلاگ ندارند و از دوستانِ نزدیک یا همکلاسی های دانشگاه و همکاران قبلی و فعلی ام هستند یا خواننده هایی که از وبلاگ دوستان دیگه میان گاهی ...

عده ای هم که وبلاگشون رو تعطیل یا حذف کردند ولی همچنان بهمون لطف دارند ...

آهان؛ عده کثیری از دوستان هم وبلاگ نویسی رو رها کردند، رفتند توی لاین و وایبر و واتس آپ و تلگرام و چی و چی ...

مقتضای زمانه هست و خیلی هم مفید در مواردی ...

به شخصه اما وبلاگ نویسی رو بیشتر قبول دارم ...

چون تفکر بیشتری پُشت نوشته ها هست ...

درسته اطلاع رسانی و ارتباطات در شبکه های اجتماعی موبایلی لحظه ای هست اما احتمال خطا و نادرستی مطالب بیشتره ...

ضمن اینکه خیلی ها فقط عضوند و به کار حمل و نقل مطالب در گروه ها مشغولند ... !

بی آنکه تأملی داشته باشند یا اندیشه ای در حد همون یک لحظه ... 

از این هم بگذریم؛ فعلا ...

به این موضوع در آینده بیشتر خواهیم پرداخت؛ ان شاءالله ...

یه موضوع مهم که سر برخی پُست ها پیش اومد و لازم هست که اشاره ای بهش داشته باشم اینه که من علاوه بر اینکه کامنت های ناشناس و نامفهوم رو نمایش نمیدم مگر در موارد خاص ...

یه سری از کامنت ها رو هم تأیید نمی کنم ...

اونایی که به هر دلیلی خلاف منافع ملی و مصالح نظام جمهوری اسلامی باشند یا خدای نکرده توهین و افترا به اشخاص حقیقی و حقوقی ...

این وسط اما – ممکنه – شرمنده برخی دوستانِ همراه هم بشم که از سر دلسوزی مطالبی می نویسند ولی به همون دلایل کامنت ها قابلِ نمایش نیستند ...

کماکان شرمنده ام و امیدوارم عذرم رو پذیرا باشند ...

اما برسم به بحث شیرین تبادل لینک ... 

دوستان قدیمی بارها اینو خوندند و براشون تکراریه که من بیشتر از تبادل لینک؛ تبادل نظر و اشتراک فکر و اندیشه و حضور و مشارکت در بحث ها برام مهم هست ...

برای همین لینک هایی که در صفحه اول نمایش داده میشند شامل دوستانِ همراه هست ...

یه تعدادی از همین عزیزان هم - البته - کمی تا قسمتی همراهی شون کمرنگ شده ...

با این حال من همچنان به حضور بیشترشون امیدوارم ...

اسامی وبلاگ هایِ مابقی دوستان که از سر لطف سوژه نگار رو لینک کرده اند ولی به هر دلیلی در مباحث وبلاگ حضور ندارند رو در صفحه تبادل لینک آوردم ...

بدون شک دوستانی که حضورشون پررنگ تر بشه اسمِ زیبای وبلاگشون رو به فهرست دوستانِ صفحه اول اضافه خواهم کرد ...

ان شاءالله ...

دوستان و وبلاگ نویسانی هم که مایل به تبادل لینک هستند اینجا اعلام کنند؛ با کمال افتخار لینک خواهند شد ...

البته در صورت امکان و پس از بررسی ... :)

اگر وبلاگ دوستی هم از قلم افتاد، بزرگواری کرده بهم یادآوری کنه تا حتما ثبت کنم ...

انتقاد و پیشنهادی هم اگر هست به دیده منت ...

خُب فعلا همین ...

و ممنون از تمامِ خوانندگان ... 

خداوند رو شاکرم که تا به امروز توانم داد و شوق برای نوشتن ...

و بعد از این هم: "هر چه خدا خواست همان می شود" ...

اینم - مثل همیشه - حُسن ختام مطلب: 

"خدایا چنان کن سرانجام کار - تو خشنود باشی و ما رستگار" ...

و اینکه بیشتر مراقب مایسطرون ها باید بود ...

  • یک خبرنگار ...

"تو چون بهار و پرنده مسافری ای دوست" ... (+)

  • ۰۸ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۵۰
  • یک خبرنگار ...

همینطوری یهویی ...

برایِ تشکر از دوستانِ خوبم ... 

جایِ دوستانِ غائب هم؛ سبز ...

"زینتِ هر وبلاگ ...

به دوستانی است که در آنجا تردد می کنند" ... (+)

  • ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۴۵
  • یک خبرنگار ...

"مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود، ناگهان به یاد آورد قرار مهمی دارد ...

ارتفاعش را کم کرد و به مردی که روی زمین بود، گفت: ببخشید آقا، من قرار مهمی دارم ... 

ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه ... !؟

مرد روی زمین گفت: بله ... 

شما در ارتفاع حدودا 6 متری در طول جغرافیایی .... و عرض جغرافیایی .... هستید ... !

مرد بالن سوار: شما باید مهندس باشید ... !

مرد روی زمین: بله، از کجا فهمیدید ... !؟

مرد بالن سوار: 

چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگرچه کاملا دقیق بود ولی به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه ... !؟

مرد روی زمین: شما - هم - باید مدیر باشید ... !

مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید ... !؟

مرد روی زمین:

چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید، قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند" ... !

پ.ن:

روز مهندس مبارک ... :)

در یک پدیده جالب، اطرافیان ما - از خانواده و دوست و همکار گرفته تا دوستان مجازی - خیلی هاشون یا به شغل شریفِ مهندسی مشغولند ...

یا در حال تحصیل در رشته مهندسی هستند ... 

یا دانش آموخته مهندسی اند ... 

یعنی آمار فراوانی مهندسی در اطراف ما بالاست ... 

پس این روز رو - به طور ویژه - به تمام مهندسان گرامی تبریک میگم ... 

خدایا ...

"دوستانم را از بهترین ها قرار دادی پس بهترین ها را به آنها عطا کن ...

آنها را بر بالِ آرزوهایشان پرواز ده ...

آنان را در همه حال یارى ده ... 

مبادا خسته، دلزده و بیمار شوند یا غم بینند ...

دلشان را سرشار از لطف و کرامت کن ...

و خُرسندشان دار تا ابد به تندرستی، شادابی و موفقیت" ... (+)

  • ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۲
  • یک خبرنگار ...

پ.ن:

تشکر از دوستِ عزیزی که این عکس نوشته رو به سوژه نگار هدیه و پیشنهاد کردند ...

اینم شرحِ ما بر این تصویر:

"برای آغازِ دوستی؛ یک سلام و یک لبخند ...

و برای ادامه اش؛

یک عمر صداقت و محبت لازم است" ... (+)

  • ۰۳ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۱۸
  • یک خبرنگار ...
سوژه نگار

صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه بعد از آزادسازی توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..

طبقه بندی موضوعی