«با اینکه تنهایی، منو تنها نمیذاری» ...
- ۲۳ بهمن ۰۳ ، ۲۳:۳۶
«یادها انبوه شد
در سر پُر سرگذشت
جُز طنین خسته افسوس نیست
رفتهها را بازگشت» ...
🔺🔺🔺🔺🔺🔺
«سایه»؛
هوشنگ ابتهاج شاعر معروف گیلانی
درگذشت: ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ در کلن آلمان
تدفین: ۵ شهریور ماه در باغ محتشم رشت
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
سایهای که با درختان یک باغ همسایه شد ...
🔷🔶🔹🔸
«اگرچه نزد شما تشنه سخن بودم ...
کسی که حرف دلش را نگفت، من بودم ...
غریب بودم و گشتم غریب تر، اما ...
دلم خوش است که در غربت وطن بودم» ...
🔷🔶🔹🔸
**********************************
«بنویسید که خادم به حرم میآید» ...
**********************************
«نیست دَر دیده ما مَنزلتی دُنیا را
ما نَبینیم کَسی را که نَبیند ما را
زِنده و مُرده به وادید زِ هَم مُمتازند
مُرده دانیم کَسی را که نَبیند ما را» ...
🔷🔶🔹🔸
«شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگهدارندهاش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده، بشکست»! ...
🔷🔶🔹🔸
**********************
«یاد باور او مهتابی شبانا ...
او شبرویهای نهانا ...
بیقراری و خاموشه ...
اون اولی شیرین گبانا ...
هر چی بگفتی مرا یاده» ...
معنی:
اون شبهای مهتابی را به یاد بیاور ...
اون پیادهرویهای پنهانی شبانه را ...
که بیقرار بودیم و خاموش! ...
اون اولین حرفهای شیرین را ...
هر چه گفتی (نوشتی:) را هنوز به یاد دارم ...
**********************
**********************
«گفتم به دل:
زمانه چه دارد زِ گیرودار
خندید و گفت:
آنچه نیاید به کار ما» ...
**********************
به همین زودی 5 روز از سال 2018 گذشت ...
از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم ...
بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم ... (+)
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش ...
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش ...
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال ...
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش ...
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار ...
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش ...
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست ...
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش ...
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام ...
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش ...
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید ...
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش ...
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند ...
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش ...
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود ...
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش ...
یک سال گذشت ...
از ییلاق قشلاق وبلاگی ام ...
درست از وقتی که تصمیم گرفتم از وبلاگ نویسی ام کم کنم ...
به دلایل مختلف ...
اما در تمام این مدت در هر دو وبلاگ حضور داشتم ...
وبلاگ نویسی ...
بعد از خبرنگاری دومین کاری هست که نمیتونم ازش دست بکشم ...
اعتیاده یا عشق، نمی دونم ... ؟!
اما دلم نمیخواد بذارمش کنار ...
حتی اگر کارکرد قبل رو نداشته باشه ...
یا تبادل نظر سابق رو ...
این مجله اینترنتی همچنان منتشر میشه ...
ان شاءالله ...
چرا که تا خواننده هست، نوشتن باید ...
همچنان در بلاگفا ساکن هستم ... (+)
"نه بی او می توان بودن ...
نه با او می توان گفتن" ...
سعدی علیه الرحمه ...