اینم ۱۳ سالگی ...
«خدایا چنان کن سرانجام کار، تو خوشنود باشی و ما رستگار» ...
- ۱۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۷:۲۶
اینم ۱۳ سالگی ...
«خدایا چنان کن سرانجام کار، تو خوشنود باشی و ما رستگار» ...
رفته بودیم شهرداری رشت برای خرید پارچه، بزازی تاریک بود، چون برق قطع شده بود.
دیگه کار هر روز مملکت شده؛ شایدم روزی چند بار!
کل بازار و پاساژها، همه منتظر بودند؛ یا کارتخوانها کار نمیکرد یا سیستمها قطع بود یا گیر و گرفتاری دیگه!
حیف این مردم، حیف این عمر که مثل برق و باد میگذره!
کمی زیر آسمان ابری شهرداری قدم زدیم، تا علم الهدی هم رفتیم.
حوصله نداشتم حتی یک عکس بگیرم از آن همه زیبایی همیشگی.
از ناشکری نیست، اینو مطمئنم، چون هنوزم خوشحالم که در این هوا نفس میکشم.
به نظرم میاد اقتضای سن باشه.
حوصله این همه بیحوصلگی رو هم ندارم!
نوشته:
موافقت وزارت کشور با نرخهای جدید نان در تهران
نان گران شده، اونم بین ۴۰ تا ۶۶ درصد!
اون وقت این برای ما از موافقت وزارت کشور میگه!
جل الخالق!
اردیبهشت سال گذشته بود که اینجا نوشتم:
اینکه به گرانی روزافزون اجناس، کالاها و خدمات بگی: اصلاح قیمت!
یا مثلا بنویسی: نرخ جدید شکر اعلام شد
نه خبرنگاریه، نه مملکتداری!
«سال به سال دریغ از پارسال»!
«پُر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را» 🎈🌸
«یادها انبوه شد
در سر پُر سرگذشت
جُز طنین خسته افسوس نیست
رفتهها را بازگشت» ...
🔺🔺🔺🔺🔺🔺
«سایه»؛
هوشنگ ابتهاج شاعر معروف گیلانی
درگذشت: ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ در کلن آلمان
تدفین: ۵ شهریور ماه در باغ محتشم رشت
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
سایهای که با درختان یک باغ همسایه شد ...
**********************
«باید رفت باید دنبال پرچمت تا ابد رفت،
باید موند باید پای این روضهها تا ابد موند ...
باید خوند باید از تو و راه تو تا ابد خوند ...
چه کعبه رفتهها که حاجی هم نمیشن،
چه کربلا نرفتهها که کربلایین» ...
**********************
«بر من مسلم است که من یک انسانم
و این انسان بودن؛
هم باعث فخر من است، هم مایه سرشکستگی».
🔻🔻🔻🔻🔻🔻