جلسه امتحان
زمان: این روزها ...
مکان: برخی جلساتِ امتحانی ...
موضوع: تفاوتِ پسرها و دخترها ...
(بغل دستی): ممد ... ! اینم کتاب ... ! صفحه 240 جوابش نیست که لامصب ... !
اون برگه آچاری که بهت دادم از گلوت پایین نره ایشالاه ... !
_ مرض ... ! هنوز ننوشتم ... !
سریع جزوه رو ببین پیدا می کنی جوابشو ... ! فقط سریعا بچه ها منتظرن ...
(پشت سری): جوابِ سوال 4 رو تهِ کفشم نوشتم؛ گرفتم بالا زود بنویس داداش ... !!
اگرم خواستی درش بیار نوبتی بده بره ... !
ممد: بیا برگه علی داره دس به دس میشه؛ الآن به ما میرسه ...
_ الههههههه ه ه ه، الـــــــــههههههه ه ه ه، الهههههه ه ه ه ه ه هههه ههه ...
الهه در حالِ نوشتن به طرز وحشیانه ای همراه با یک لبخند ملیح ... !
_ مهشییییییددددد، مهیییییییییدددد تو رو خدا ... ! مهشییییییییدددد
مهشید: ننوشتم؛ بابا برگم سفیده ... ! اَه ... !
مهشید دو دقیقه بعد:
استااااااد ... ! برگه هامون تموم شد، یه برگه دیگه میشه بهم بدین" ... !
پی نوشت:
خدا قوّت به این همه تلاش و همّت و موّدت! ... :))
و آرزوی موفقیتِ و سربلندی برای دوستانِ دانشجو ... :)
- ۹۳/۱۰/۱۶