اشک سرد
"جاده بوی هندوانه گرفته بود ...
راننده خوابش برده بود و با قیچی کردن گاردریل آمده بود لاین مخالف ...
و شاخ به شاخ زده بود به مینی بوسی که اولین سرویس صبحگاهی بود به سمت گرگان ...
راننده بعد از یک هفته کما درگذشت ...
آمار مسافران را نمی دانم ... (+)
حادثه درست یک کیلومتری میدان بار اتفاق افتاده بود؛ مقصد کامیون ...
اکثر تصادفات نزدیک رسیدن رخ می دهند ...
حکما راننده خوابالو و خسته به خودش گفته بود:
دیگه چیزی نمونده، نمی صرفه بزنم بغل و لختی چشم های گرمم را بسپارم به خواب ...
کاش پلیس هایی که آفتاب نزده کمین میکنند برای جریمه رانندگان، روان شناس باشند ...
و رندوم ماشین ها را نگه دارند ...
چایی نباتی مهمان شان کنند تا خواب بپرد از سرشان ...
شاهدی میگفت: وقتی آمبولانس ها داشتند مجروحان را منتقل میکردند صدای هایده میآمده از داخل کامیون ...
من همان اشک سرد آسمانم / نقش دردی به دیوار زمانم" ...
با تشکر از:
دردهای خاکستری ...
- ۹۴/۰۶/۲۱