صلوا على رسول الله (ص) ... (+)
- ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۱۷
دانشکده ادیسون شمال ... !
"در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است ...
به من اجازه ی در اوج پر زدن داده است ...
در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست ...
که در پذیرش مهمان همیشه آماده است ...
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد ...
بدون رنگ ز بازار حُسن افتاده است ...
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است ...
شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است ...
سوال می کند از خود هنوز آهویی ...
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است ...
دلم که دست خودم نیست این دلِ غمگین ...
همان دلی است که جامانده در گوهر شاد است ...
بدون فن غزل بی کنایه می گویم ...
دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است" ...
آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:
"نشسته در خانه و داشتم در عوالم خودم موز میخوردم (!) که دیدم یکی از دوستان دارد توی وایبر بال بال میزند و میگوید: هموطن! هموطن!پیامش را باز کردم ببینم مشکلش چیست؟ نوشته بود: عربستان سعودی به موزهای وارداتی موادی اضافه میکند که با خوردن آن مردها عقیم میشوند. آنها میخواهند نسل ایرانی را از بین ببرند. موز نخور هموطن! پیام دادم: مگه موز از عربستان میاد؟ گفت: نه ولی آنها در مرزهای کشور مأموران خود را مستقر کردهاند تا موزهای وارداتی را مسموم کنند ... !
به موز توی دستم نگاه کردم. موز هم به من نگاه کرد. موز گفت: منو بخور قوی شی. گفتم: نه، احتیاط شرط عقل است. میوه بیچاره را انداختم توی سطل آشغال و تلویزیون را روشن کردم ببینم مسئولین چه برنامههای جذابی برای ما تدارک دیدهاند. دوباره صدای وایبر درآمد. دیدم در یکی از این گروه ها نوشتهاند: تلویزیون نبینید! میمیرید! تشعشعات تلویزیون در گنبد کاووس یک جوان را به کام مرگ کشاند. دانشمندان شرکت ساخت تلویزیون های 14 اینچ هوشنگ الکتریک به تازگی دریافتهاند: دیدن تلویزیونهای ال ای دی جدید مرگ آفرین است. در هفته گذشته بیست نفر جلوی تلویزیون مردهاند. این پیام را به بقیه هم بده وگرنه تو هم می میری! سریع تلویزیون را خاموش کردم و پیام را برای بقیه کپی کردم. عجیب بود. به محض خاموش کردن تلویزیون من توانسته بودم زنده بمانم. هیچ وقت فکر نمیکردم این شایعات صحت داشته باشد.
در واتس آپ یکی نوشت: امروز واتس آپ می خواد پر تکرارترین واژه رو انتخاب کنه. پنج هزار بار بنویس ایران تا کشورمون در واتس آپ سربلند باشه. حدود پنج شش ساعت مشغول سربلندی کشور در واتس آپ بودم تا جایی که حالم بد شد و دیگر نتوانستم ادامه دهم. سربلند کردن کشور واقعا کار سختی است. حالا میفهمم والیبالیست ها و محمد جواد ظریف چقدر زحمت میکشند.
پیام دیگری که دوستان در وایبر برای آگاهی بخشی به ملت پخش میکردند این بود: چند دختر جوان با درآوردن خود به شکل همسران شما به خانه تان وارد می شوند و شما را میخورند. اینها آدم خوارند. اگر در خانه تنها هستید و دیدید همسرتان در میزند در را باز نکنید. پیش خودم گفتم: خلن اینا؟ اگه خودشون رو شبیه همسر آدم نکنن که راحت تر میتونن وارد خونه بشن ... ! ولی به هرحال احتیاط شرط عقله.
ساعت دو ظهر بود که زنگ آیفون به صدا درآمد. ظاهرا همسرم بود. گفتم: چی می خوای؟ گفت: درو باز کن دارم از گرسنگی میمیرم. با ترس گفتم: چرا بیرون چیزی نخوردی؟ گفت: تو توی خونهای، اون وقت من بیرون غذا بخورم ؟! با ترس گوشی را گذاشتم روی آیفون. یقین پیدا کرده بودم که آدمخوار پشت در است. سریع گوشی را گرفتم دستم و در گروه وایبر دوستان نوشتم: ماجرای ورود آدمخوارانی به شکل همسر آدم کاملا حقیقت داره. الان یکیشون پشت در خونه ما کمین کرده. همین طور که داشتم مینوشتم دیدم آدمخوار کلید انداخت و در را باز کرد. از ترس گوشی را پرت کردم و چند گام عقب عقب رفتم و چسبیدم به دیوار. نامردها نگفته بودند آدمخوارها کلید دارند. چشمانم را بستم و گفتم: جون مادرت منو نخور ...!
چشمانم را که باز کردم دیدم دستانم را بستهاند به تخت، در مرکز ترک (تجربی) اعتیاد به اینترنت. فریاد میزدم: ولم کنین نامردا. تا شب باید این پیام رو به صد و بیست نفر برسونم وگرنه اتفاق وحشتناکی میافته. دو نفر بالای سرم بودند. یکی شان گفت: فکر نکنم دیگه امیدی باشه. آن یکی گفت: نه دیگه این خوب بشو نیست. اولی گفت: ولی نمیشه همین جوری ولش کنیم تو جامعه. خوی وایبری گرفته. دومی گفت: الان افراد جامعه اکثرا همین طوری ان. ما تو اقلیتیم. اولی گفت: راست میگی. ما هم اسکل کردیم خودمون رو. راستی تو لاین خوندم تا امشب باید ده تا معتاد رو آزاد کنیم. یه مرکز درمانی این کارو نکرد چهار نفر از اعضاش مردن. دومی دستم را باز کرد و گفت: برو عمو جان. برو خوش باش" ...
بلاگفا جان ... !
به نظرت جُز صبر و شکیبایی کار دیگه ای هم از دست ما برمیاد !؟ ... :|
فقط این احتمالا و امیدواریم که نوشتید کمی تا قسمتی نگران کننده است ... !
البته بازم میگم: خوشحالم که این توضیحات رو مینویسی و هر اتفاقی رو به ما خبر میدی ...
ما هم - عمیقا - امیدواریم مشکل سایت تا آخر هفته رفع بشه ... (+)
ان شاءالله ...
+)
همین چند روز پیش بود که رئیس انجمن مددکاری ایران از ثبت 19 طلاق در هر ساعت در کشور ما خبر داد ... (چرا خانواده ها این هشدارها رو جدی نمی گیرند ... ؟!
این اصلی ترین حرفِ من در این پُست هست ...
بسیاری از آسیب شناسان اجتماعی و جُرم شناسان؛
به رابطه مستقیم میان طلاق و افزایش میزان گرایش افراد به بزهکاری و نقض قوانین اذعان دارند ...
و ناهماهنگی های طبقاتی، دخالت های خانواده ها، دوستان ناباب، ازدواج های اجباری ...
تعدد زوجات، گرایش به مواد مخدر و الکل، رسیدن به ثروت ناگهانی، فقر، بیکاری ...
پُرکاری و اشتغال فوقالعاده هر یک از زوجین، اختلافات فرهنگی و تربیتی ...
نداشتن مسکن، محکومیت های درازمدت، بد آموزی های وسایل ارتباط جمعی ...
به خصوص صدا و سیما و غیره رو از عوامل مختلف اجتماعی در وقوع طلاق می دونند ...
من – اما - نه روانشناسم ...
و نه به قولی حقوقدان ...
بلکه از دیدگاه ارتباطات اجتماعی میگم:
روابط انسانی در جامعه ما - به ویژه در حوزه خانواده - در مرحله هشدار قرار داره ...
هشدار و زنگ خطری که متأسفانه جدی گرفته نمیشه ...
کاری به چرا و چقدر طلاق ها و ازدواج های کشور ندارم ...
حرفم درباره افزایش جُرم و جنایت و جنون در روابط زناشویی امروزی هاست ...
اینکه زوجین برای استحکام روابط خانوادگی و اجتماعی خود تلاشی نمی کنند ...
و با کوچکترین اختلافات - خیلی خیلی زود - بحث طلاق به میان میاد ...
و رضایت نداشتن یکی از آنها ممکنه – حتی - به قیمت جان و مال و آبرو و اعتبارشون هم تموم بشه ... !
نمونه های این اختلافات که منجر به جنایت های باورنکردنی شد در اخبار حوادث کم نیست ...
در اطراف و اطرافیان ما هم ...
مثل قتل مرد جوان سیاهکلی در بهمن ماه گذشته ...
که همسرش با اجیر کردن هم دانشگاهی خود نقشه اش رو عملی کرده بود ... (+)
جوان 37 ساله رو با ضربات متعدد چاقو ساعت 3 بامداد در منزلش به طرز وحشیانه ای به قتل رسوندند ...
این در حالی هست که هر دوشون از خانواده های سرشناس این شهر بودند ...
در اعترافات زن 29 ساله آمده:
میدانستم شوهرم طلاقم نمی دهد برای همین نقشه قتل او را طراحی کردم ... !
همین طور این خبر که حدود 6 روز پیش اتفاق افتاد:
رئیس شورای شهری که زن و بچه هایش را در آتش سوزاند ... (+)
رئیس شورای شهر کلاچای که خودش در این حادثه دچار 25 درصد سوختگی شده بود اعتراف کرد:
مدتی بود که با همسرم اختلاف داشتم. شب حادثه دوباره با هم درگیر شده و او قصد ترک خانه را داشت ...
برای این که سد راه او شوم 4 لیتر بنزین تهیه کرده و روی فرش ریختم ...
با این کار فقط می خواستم او را بترسانم ... !
مجرمان و متهمانِ این دو خبری که نوشتم؛
هم پول داشتند، هم کار، هم شهرت یا از خانواده های معروف بودند ...
اما کارشون به جنون، جنایت یا هر چی که اسمش رو بذاریم کشید ...
علل و عوامل بسیاری منجر به وقوع این جور حوادث ناگوار و حتی وحشیانه میشه ...
که مهم ترین آن در جامعه کنونی - به اعتقاد من - کمرنگ شدن نقش معنویات در زندگی ...
و سست شدن بنیان خانواده هاست ...
معنویات و باورهای دینی به معنای واقعی اش نه آنچه که فقط لقلقه زبان آدم ها باشه ...
و خانواده؛ این رکن اصلی جامعه که – این روزها - به لرزه در اومده ...
و این تهدید و هشداری جدی برای همه ماست ...
تسلیت نوشت:
آرزوی صبر و تسلای دل دارم برای خانواده های داغدار قربانیان این حوادث که از هم استانی های ما هستند ...
"از شوق زیارت حرم باریدند ...
ابر و مه و آسمان حرم را دیدند ...
گفتند به هم که فرصت خوبی شد ...
خاک کف پای زائران بوسیدند" ... (+)
پی نوشت:
این اطلاعیه جدید بلاگفاست ...
چه عجیب و عجب که ایشون قبلش یه خبری داد به کاربران ... !
البته اگر کاربری باقی مونده باشه که بخواد این دو روز صبر و شکیبایی پیشه کنه ! ... :|
دوستانِ بلاگفایی ما که یکی پس از دیگری یا به ابزارهای ارتباطی دیگه روی آوردند یا به آغوش گرم خانواده هاشون برگشتند ... !
اینم یه اطلاعیه از سوژه نگار ...
با وضعیتی که در لینک ها و پیوندهای وبلاگ می بینم - احتمالا - وبلاگ های غیرفعال رو به صفحه تبادل لینک منتقل کنم ...
و پیوندهای جدیدی - که بروز می کنند و خواننده شون هستم - رو اضافه کنم ...
"بینی جهان را خود را نبینی ...
تا چند جانا غافل نشینی ...
نور قدیمی شب را بر افروز ...
دست کلیمی در آستینی ...
بیرون قدم نِه از دور آفاق ...
تو پیش از اینی تو بیش از اینی ...
از مرگ ترسی ای زنده جاوید ... ؟
مرگ است صیدی تو در کمینی ...
جانی که بخشند دیگر نگیرند ...
آدم بمیرد از بی یقینی ...
صورتگری را از من بیاموز ...
شاید که خود را باز آفرینی" ... (+)
واگذاری پرسپولیس و استقلال به بخش خصوصی هم از جمله سریال های کشدار سرزمین ما شده ...
بحث خصوصی سازی این دو باشگاه از اواخر دهه 70 هجری شمسی ...
و به موازات رویکرد نظام در کاهش تصدی گری دولت مطرح و به تناوب دنبال شد ...
این بحث در وزارت ورزش و جوانان دولتِ یازدهم – ظاهرا – جدی گرفته شد ...
تا جایی که سه مزایده برای فروش این دو باشگاه مردمی با قیمت پایه 290 میلیارد تومانی اعلام شد که البته هیچ یک - به دلایلی - به نتیجه نرسید ...
مزایده اول (27 بهمن ماه 93) و مزایده دوم (18 اسفند ماه 93) به دلیل نبود مشتری برگزار نشد ... (++)
مزایده سوم هم (9 اردیبهشت ماه 94) در حالی برگزار شد که پرسپولیس سه خریدار و استقلال فقط یک مشتری داشت که اونم به دلیل واریز نکردن پول قبل از مزایده کنار گذاشته شد ... (+)
مشتریان خرید پرسپولیس هم - اما - هر یک به دلایلی از گردونه کنار رفتند تا وضعیت واگذاری سرخابی های پایتخت، همچنان در هاله ای از ابهام باقی بمونه و کار به مزایده چهارم (29 اردیبهشت ماه 94) کشیده بشه ... (+)
این ماجرا تا حالا حاشیه ها و حرف و حدیث های بسیاری به همراه داشته که در نوع خودش جالب بود ...
از رقم پیشنهادی 296.666.666.666 تومانی آقای عابر بانک (حسین هدایتی) برای خرید پرسپولیس گرفته تا جوک ها و لطیفه هایی که پرسپولیسی ها به خاطر مشتری نداشتن باشگاه استقلال در مزایده سوم ساختند مثل این: " پیشنهاد می کنم هر کی پرسپولیس رو خرید استقلالم بهش اشانتیون بدید " ... :))
آبی ها در سومین مرحله مزایده فقط یک متقاضی داشتند که حتی گفته شد: بیشتر قصد تبلیغات رایگان داشته تا خریدِ استقلال ... !
هر چند در آخر مزایده باشگاه پرسپولیس هم پوچ شد و برنده ای نداشت! ... :|
حال باید منتظر موند و دید این واگذاری بالأخره انجام میشه یا نه همچنان در حد حرف باقی می مونه ... ؟!
و اینکه خدا کنه این خصوصی سازی تأثیر مثبتی در رفع مشکلات ورزش فوتبال به ویژه دو تیم پرطرفدار سرخابی داشته باشه و تنها به نامِ مردم نباشه و به کامِ مولتی میلیاردرها ... !؟
"ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست ... ؟!
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست ... ؟!
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش ...
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست ... ؟!
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد ...
در خرابات بگویید که هشیار کجاست ... ؟!
آن کس است اهل بشارت که اِشارت داند ...
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست ... ؟!
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ...
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست ... ؟!
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش ...
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست ... ؟!
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو ...
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست ... ؟!
ساقی و مطرب و مِی جمله مهیاست ولی ...
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست ... ؟!
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج ...
فکر معقول بفرما گُل بی خار کجاست"؟! ... (+)