سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سلام خوش آمدید

"شُکر خدا که نام علی (ع) در اذان ماست ...

ما شیعه ایم و عشق علی (ع) هم از آن ماست" ... (+)

  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۱۹
  • یک خبرنگار ...

"از الف اول امیدی از برایت ای معلم" ...

معلم ها از تأثیرگذارترین آدم های زندگی ما هستند ...

و خدا رو شُکر که معلمان و اساتید دوران تحصیل من از بهترین ها بودند و همیشه در ذهنم ماندگار و قابل احترامند ... (+)

تصویر خیلی هاشون از ذهنم رفته ولی یاد و نامشون برام تازه و فراموش نشدنی هست ...

بهار امسال که اومد دو تا از بهترین هاشون به دیار باقی رفتند ...

معلم خوب و دوست داشتنی کلاس دومِ دبستانم؛ سیما ارض پیما که - فروردین امسال - بر اثر بیماری سرطان درگذشت ... :(

از خانوم ارض پیما چهره و صورتِ خندانش یادم هست و بوسه های گرم و دستانِ نوازشگرش ...

شاید باورتون نشه ولی ورود و خروج ما از کلاس - بیشتر اوقات - با بوسیدن همراه بود و لبخند پُرمهرش ...

شاید برای این بود که اغلب، معلم کلاس اولشون رو خیلی دوست دارند و من معلم کلاس دومم رو ... 

و شاید نمراتِ بیست من - اول و بیشتر - به خاطر او بود ...

روحش شاد ...

و استاد حسین قندی هم که پیش از این مفصل درباره شون نوشتم ...

سوم اردیبهشت امسال - 17 روز پس از سکته مغزی از دنیا رفت ... (+)

یکی چند تا از مهم ترین کلاس های روزنامه نگاری رو باهاشون داشتیم و بهترین درس ها و فنون این دانش رو بی دریغ به ما یاد داد ...

خدا رحمتش کنه ...

معلمان شاخص و و اساتید برجسته دیگری هم هستند که خاطرات زیادی ازشون دارم ... 

امیدوارم هر جا هستند خوب و خوش و تندرست باشند ... 

فعلا یادی می کنم از دو معلم ماندگار ...

صدیقه محمدی فشتمی  ...

معلم ادبیات دوم راهنمایی من که خانومی جوان و با انگیزه بود ...

ایشون در زمینه شکوفایی استعداد نوشتن و معرفی شعر و داستان، خیلی به ما کمک کرد ...

یادم میاد برای رفتن به کلاسش لحظه شماری می کردم ...

انشاء رو باید سر کلاس می نوشتیم و هر کی دوست داشت همون جا می خوند و بقیه نقد می کردند ...

ویژگی که یاد ایشون رو درخاطرم زنده نگه داشت، این بود که موضوع انشاء رو که اعلام می کرد، خودش هم همراه ما می نوشت ...

و بعد از اینکه ما انشاهامون رو می خوندیم و درباره اش حرف می زدیم، با صدای قشنگش مطلبش رو می خوند ...

و چقدر نوشته هاش برای من جذاب و آموزنده بود ...

تمامِ روز انشای خانوم معلم رو توی ذهنم مرور می کردم ... 

یادش گرامی ... 

معلم بعدی هم کامران احمدپور ...

معلم انگلیسی دوم دبیرستان ما بود که فقط سه ماه به ما درس داد و بعد که فوق لیسانس قبول شده بود، به تهران رفت ...

از کلاس ایشون هم - خیلی زیاد - در زمینه شیوه های نوین آموزش زبان خارجه ...

و ادامه تحصیل و بررسی اخبار و مسائل روز جامعه خاطره دارم ...

خدا حفظش کنه ...

هر چه از معلم و استاد بنویسیم کمه ...

چون هر چه آموختیم از مهرورزی معلم ها و اساتید ما بود ...

از کوتاهی ها و کاستی های برخی از معلمان هم میشه نوشت که خوب و بد و موفق و ناموفق در هر قشر و شغلی هست ...

اما بمونه در روزهایی جُز این روز و هفته که این روزها برای پاسداشتِ مقام معلم هست ...

این روز بر تمام معلمان فرهیخته این مرز و بوم مبارک ... :)

به یاد استاد شهید مرتضی مطهری که به واقع متفکری بزرگ بود و هنوز هم مرور اندیشه های نابش راهگشا و قابل تأمل هست ...

راهش پررهرو باد ...

  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۰
  • یک خبرنگار ...

"جانِ عالم به فدای تو علی (ع)" ... 

"صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او" ... (+)

  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۴
  • یک خبرنگار ...

شاعر می فرماید:

"روز مرد است و عجیب ! کادوی ما ناب است ...

گر چه این دُرِّ گرانقدر همان جوراب است!" ... :)

  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۵
  • یک خبرنگار ...

خدا قوّت به کارگرانِ شریف و پُرتلاش ...

روز جهانی کارگر مبارک ...

به امیدِ توجه بیشتر و ارج نهادن به این قشرِ زحمتکش و تأثیرگذار ...

  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۱۶
  • یک خبرنگار ...

  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۵۵
  • یک خبرنگار ...

"زندگی؛ گُل به توانِ ابدیت ...

زندگی؛ ضربِ زمین در ضربانِ دلِ ماست ...

زندگی؛ هندسه ساده و یکسان نفس هاست" ... (+)

  • ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۱
  • یک خبرنگار ...

"ای کوی تو قبله مراد ادرکنی ...

ای دادرس روز معاد ادرکنی ...

ای گشته ز فرط جود و احسان و عطا ...

مشهور و ملقب به جواد (ع) ادرکنی" ...

  • ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۴۰
  • یک خبرنگار ...

پیام، پیامک، اس ام اس یا هر چی ...

وقتی واسه یکی می نویسیم و ارسال می کنیم ...

یه بارِ محتوایی داره با تأثیری آنی و مستقیم یا بلند مدت ، غیرمستقیم و ناخود آگاه ...

البته به شرطی که گیرنده -  واقعا - اون پیام رو بخونه یا ببینه ...

آخه - این روزها - خیلی ها حجم عظیم پیام های دریافتی شون رو نخونده حذف می کنند ... 

فرقی هم نمی کنه؛ پیامک، ایمیل، وایبر، واتس اپ و ...

موضوع اینه که پیام رسانی امروز دچار هرج و مرج، بیراهه و ناراستی های زیادی شده ...

از تهاجم و بمباران مطلب و عکس و فیلم به حریم شخصی ادلیست ها گرفته تا نادیده گرفتن وقت و زمان و تعدادِ پیام های ارسالی ...  

از طرفی دیگران، شماره ات رو در شبکه های اجتماعی موبایلی تو گروه های مختلف اد می کنند ...

تشکر میکنی و میای بیرون ... !

اما چه فایده ... ؟!

دوباره یکی دیگه و یه گروه دیگه ... ؟!

ما نخواهیم عضوِ هر گروه ریز و درشت باشیم و خواننده مطالبِ بسیار بسیار مهمشون، چه باید بکنیم ؟! ... :|

عوارض و عواقب، میزان و نحوه اثرگذاری پیام هایی که برای دیگران ارسال میشه هم که دیگه جای خود داره ...

برای مثال به این پیامک ها دقت کنید: 

"ناگهان دلت می گیرد؛

از فاصله بین آنچه می خواستی و آنچه هستی" ...

این جمله - ناخودآگاه - موجِ بزرگی از یأس و سرخوردگی رو به خواننده القا می کنه ...

خُب بنده خدا، چرا نمیگی:

ناگهان دلت پر می کشد برای آنچه که می خواهی باشی یا هر جمله و نوشته امید بخشی ... ؟!

یا این:

"اگر کسی هست که به فکر خوشحال کردنته ...

این یعنی خوشبختی" ...

خُب اگر اون یکی راهِ خوشحال کردنت رو اشتباه بره چی ... ؟!

یا شما اگر نخواهی اون یکی خوشحالت کنه، چه !؟ ... :|

این که دیگه خوشبختی نیست، دردسره ... !

سایر پیام ها و مطالب و تصاویر و فیلم های جورواجور هم که بماند ...

اینجاست که جا داره مخاطب ساکت، بی نظر و بدون عکس العمل نباشه ...

سکوت و تحمل چنین تهاجماتی - به طور نامحسوس - بر روان، باور و سبک فکری اش اثر سوء خواهد داشت ...

ابزارهای ارتباطی امروز، دیگه مثل سابق یک طرفه و محدود نیستند ...

بین گیرنده و فرستنده پیام فاصله و واسطه ای نیست ...

مخاطب میتونه - و باید - کنشی آنی و متقابل داشته باشه تا این چرخه ارتباطی از مسیر درستش منحرف نشه ...

کوتاه سخن اینکه؛

مرعوب و مسحور فضای ارتباطی کنونی نشیم ...

و اجازه ندیم هر پیام و اپلیکیشنی بر زندگی واقعی ما سایه بندازه و مُخل آسایش فردی و اجتماعی ما بشه ...

  • یک خبرنگار ...

"گاهى دلت به راه نیست ...

ولى سر به راهى ...

خودت را میزنى به آن راه و میروى ...

و همه ...

چه خوش باورانه فکر می کنند ...

که تو رو به راهى" ... (+)

تشکر از دوست برای هدیه عکس ...

  • ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۲:۱۴
  • یک خبرنگار ...

"هوجور کی خستگی نا رادوارِه ...

زمین خوری ام نا اسب سواره ...

اگه بشکسه نا تی سر نخور غم ...

همیشک سنگ خوری نا میوه داره" ...

ترجمه :

"همان طوری که برای پیاده خستگی می ماند ...

برای سوارکار هم امکانِ زمین خوردن هست ...

اگر سری شکسته داری غم نخور ...

زیرا همیشه درخت پُر میوه سنگسار می شود" ...

شیون فومنی ... (+)

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۴۹
  • یک خبرنگار ...

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۲۴
  • یک خبرنگار ...

تمام این تیترها تقدیم شما ...

استادِ تیتر ایران ... (+)

استادِ شیک پوش ما ...

امروز ( 5 اردیبهشت 94 ) شاگردانِ شما سنگ تمام گذاشتند ...

چه آنها که به بدرقه شما آمدند ... (+)

چه آنها که برای شما نوشتند ... (++)

و چه آنها که برای شما گریستند ... 

و دوستانِ شما نیز ... (++++)

این پُست مخاطب خاص دارد ... (+)

او که با فراموشی رفت اما هیچ وقت فراموش نخواهد نشد ... 

تقدیم به زنده یاد استاد قندی:

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  • ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۴
  • یک خبرنگار ...

"باد آمد و بوی نوبهاران با او ...

ابر آمد و نرم نرم باران با او ...

خاموشی باغ را شکستند که صبح

گُل سر زد و گُلبانگ هزاران با او" ... (+)

  • ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۲۲
  • یک خبرنگار ...

سریال طنز "در حاشیه" با تمام حاشیه هایی که داشت دیشب تموم شد ...

گفته اند: ادامه داره ولی با سوژه ای غیربیمارستانی ... 

مثل همیشه نقد و انتقاد و اعتراضات زیادی بهش شد که جای حرف داره ...

تا بود همین بوده که اغلب، شعارِ انتقادپذیری می دهند اما - در عمل - نقد شدن به مذاقِ کسی خوش نمیاد ...

گرچه من معتقدم هر انتقاد شونده ای در خفا به انتقادی که ازش میشه - حتما - فکر میکنه اما در فضای عمومی واکنش ها یکی نیست ...

البته که نقد هم باید سازنده باشه و بی غرض و مرض " ... (+)

ضمن اینکه خوب بود این سریالِ طنز؛ در حاشیه چند شغل و گروه جامعه رو نشون میداد ...

این طوری نه بعضی قسمت هاش آبکی می شد ...

نه اینکه صنفی خاص - این همه - بهش اعتراض می کرد و در برابرش گارد می گرفت ...

بگذریم ...

 مهران غفوریان – بهروز عشقی – دیشب در آخرین قسمتِ این سریال دیالوگی داشت جالب ... :)

از اینها که سخن حکیمانه یا جملات بزرگان رو جعل می کنند  ...

وقتی ماندانا پرسید: چرا تا حالا گُم شدن حلقه ی ازدواج رو بهش نگفته ... ؟!

بهروز گفت: ارزش هر مرد به حرف های نگفته اوست ... !

برنارد شاو ... 

و جواب ماندانا: از اول هم معلوم بود که ریگی در کفش توست ... !

بابام ...  

  • ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۵
  • یک خبرنگار ...

  • ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۷
  • یک خبرنگار ...

رشت - انتهای خیابان رسالت ...

رادیو امروز 75 ساله شد ... (+)

ساعت 3 بعد از ظهر روز 4 اردیبهشت سال 1319 ه.ش رادیو در ایران راه اندازی شد ...

نمی دونم هنوز کسی - فقط - به رادیو گوش میده ... ؟!

  • ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۲
  • یک خبرنگار ...

"بار الها؛

درهای رحمت تو همواره به روی خواهندگان باز است ...

و دست عطایت گشاده ...

بندگان تو هر زمان که صدایت کنند، پاسخ می‌دهی ...

و اگر خالصانه آرزو کنند، ‌می‌بخشى ...

امشب اما شب دیگری است؛ شب آرزوها ...

دعای خیر همه را برآورده بفرما" ... (+)

  • ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۲۵
  • یک خبرنگار ...

 نیمه پاییز سال 1390 بود که با خبر شدیم ...

از بیماری استاد قندی ...

به شوخی بیشتر شبیه بود تا خبر ... 

پیامکی که از بیماری تلخ فراموشی اش خبر می داد ... !

چطور ممکن بود انسانی سرریز از آمار و اخبار ایران و جهان این همه اطلاعات رو فراموش کنه ... ؟!

اما خبر اون قدر موثق بود که حتی تکذیب نشد ...

درست مثل خبر سکته مغزی و به کُما رفتنش در ماه قبل ... (+)

و خبری که بعد از ظهر امروز تو یکی از گروه های خبری تلگرام خوندم:

"نیستی و خانه تاریک شده است ...

جهان تاریک شده است ...

حسین قندی درگذشت" ...

ناخودآگاه یاد تکه کلامش افتادم:

"می باشد اشتباه است ... 

است درست است" ... 

این جمله رو در چند جای جزوه اصول روزنامه نگاریم با شکلک های مختلف نوشته بودم، هر بار که استاد تکرار می کرد ...

یادش بخیر و خدا رحمتش کنه ... (+)

آهان اینم بنویسم؛ 

برای یادگاری از نام و یاد ایشون که استادی خوشرو و سرزنده بود برای ما ...

متنی که سایر اساتید ما در واکنش به خبر بیماری "استاد تیتر مطبوعات ایران" نوشته بودند ...

و مهم تر از اون تیتری بود که تلخی اش همیشه در کام ما روزنامه نگاران دانشگاه علامه طباطبایی (ره) موند ... 

یک خبر با دو تیتر: قندی دیگر تیتر نمی زند / همیشه همراه هم می مانیم ...

"این یک تیتر است؛ ضربه ای یا موجی، فرقی نمی کند: " قندی دیگر تیتر نمی زند " ...

سال ها تیتر زد، اما خودش موضوع تیتر این نوشتار تلخ است ... 

امروز همراهان دیرین اش برآنند تا بگویند: ترا فراموش نمی کنیم ...

قندی ما با بیماری تلخ و مشکوک به "فراموشی" دست و پنجه نرم می کند و ما دست او را هرگز رها نمی کنیم ...

قندی آن قدر نوشت و تیتر زد تا در فضای روزنامه نگاری ما رشد کند و ببالد. 

مثل قند می نوشت و روزنامه نگاری می کرد. نفس می کشید و جا برای تنفس روزنامه نگاری این مرز و بوم می گشود.

آموختن و آموزش دغدغه همیشگی او بود.

بسیاری در دانشکده ها و در کلاس های پربارش روزنامه نگار شدند، آموختند و برخی از همان ها درصدر نشسته اند و پایه های روزنامه نگاری را نگه داشته اند.

تألیفات ماندگار و کاربردی او در روزنامه نگاری در کنار اثرگذاری اش در بسیاری از روزنامه ها و مجلات، از کیهان هوایی گرفته تا روزنامه های ابرار، اخبار، جامعه، توس، انتخاب و جام جم از او یک روزنامه نگار چند وجهی ساخت" ... (+)

روحش شاد ... 

  • ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۱۳
  • یک خبرنگار ...

"آشوبِ جهان و جنگِ دنیا به کنار ...

بُحرانِ ندیدنِ تو را من چه کنم؟!" ... (+)

  • ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۱۹
  • یک خبرنگار ...

... :))

  • ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۴۹
  • یک خبرنگار ...

یادی از قیصر امین پور ... (+)

"وقتی تو نیستی ...

نه هست های ما چونان که بایدند ...

نه بایدها ... 

هر روز بی تو، روز مبادا است" ... (+)

  • ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۵
  • یک خبرنگار ...

"زمان، 

آدم ها را عوض نمی کند ...

زمان،

حقیقتِ آدم ها را آشکار می کند" ... (+)

  • ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۴۵
  • یک خبرنگار ...

"بار خدایا؛

حقیقتِ هر باطل را که شیطان در چشم ما می آراید ...

به ما بشناسان ...

و چون شناساندی، ما را از آن بازدار" ... (+)

بند 8 از دعای هفدهم صحیفه سجادیه ...

  • ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۲۰
  • یک خبرنگار ...

"خداوندا؛

قرارم باش و یارم باش ...

جهان تاریکی محض است ...

می‌ترسم ...

 کنارم باش" ... (+)

  • ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۱۷
  • یک خبرنگار ...
سوژه نگار

صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه بعد از آزادسازی توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..

طبقه بندی موضوعی