- ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۲۲
از قدیم گفتند: حرف؛ حرف میاره و حالا این سوژه بود که سوژه آورد ... !
مطلبِ "شیب، بام" رو که نوشتم ... (+)
یکی از دوستان با اشاره بهش نوشت:
این فیلم رو ببین و نظرت رو بگو ... (+)
مدت زمان: 7 ثانیه
در وهله اول فیلم رو که دیدم فکر کردم مدرسه ای در خارج از ایران هست ...
باورم نشد یه همچین کتک هایی هم باشه تو مدارس ما ... !
اگرچه قبلا هم اخبار و گزارش و فیلم هایی از این دست دیده بودم ... !
اما باز هم برای ما باورکردنی نیست که محیط های فرهنگی و آموزشی ما آلوده به چنین ناجوانمردی هایی باشه ...
این روزها این فیلم در شبکه های موبایلی دست به دست میشه با این توضیح که این قدر این فیلم رو پخش کنید تا معلمش شناسایی بشه ... !
عجب ... !؟
عجب از سرزمین ما که اغلب فقط حرف های قشنگ میزنیم ...
پایِ عمل که میاد وسط هزار بهانه و توجیه میاریم برای سرپوش گذاشتن روی اشتباهاتمون ...
تنبیه و تشویق لازمه تعلیم و تربیت هست ...
اما چه تنبیهی و چه تشویقی ... ؟
به دوران تحصیل خودم که فکر می کنم حتی یه مورد تنبیه بدنی شدن - هم - یادم نمیاد ...
خُب البته ما که تا مدت ها فکر می کردیم محکوم به 20 گرفتن هستیم ... !
همیشه منضبط، همیشه ممتاز و شاگرد اول ...
یادش بخیر ...
بعدها که بزرگتر شدم و متوجه شدم محکومیتی در کار نیست ! ... :)
از هر معلمی که بیشتر خوشم می اومد درسش رو بهتر می خوندم ... !
دانشکده هم که دیگه نگو ...
به درجه ای از آگاهی رسیده بودم که حواسم بود - حتما - از تمام 4 جلسه غیبت های موجه استفاده کنم ... !
با اینکه عاشق رشته تحصیلی ام بودم این غیبت ها رو حق دانشجویی ام می دونستم ! ... :|
با این همه بیشتر تشویق یادم هست و خاطرات شیرین ...
شاید برای همین باشه که تا آخر عمرم قدردان معلمان و اساتیدم هستم ... (+)
اما تنبیه شدن برخی همکلاسی های دوران ابتدایی یادم هست ...
به خصوص مداد گذاشتن لای انگشتان کوچک آنها که یادمه گریه های وحشتناکی می کردند به خاطرش ! ... :(
با تنبیه بدنی و خشونت های کلامی که نمیشه آموزش داد و پرورش کرد ... !
تمام هنرمندی معلم در مهارت آموزشی و شگردهای پرورشی اش خلاصه میشه ...
ما کنار گود ننشسته ایم و از مسائل و مصائب مالی و حقوقی و زندگی این قشر جامعه خبر داریم ...
اما مشکلات اقتصادی معلمان ربطی به درس و مدرسه و دانش آموز نداره ...
حتی از گستاخی بی حد و مرز برخی دانش آموزان هم باخبریم ...
و دانش آموز سالاری هایی امروزی ...
اما این هم دلیل خشونت و تنبیه بدنی دانش آموزان ما در مدارس نیست ...
سخن در این مورد رو کوتاه می کنم ...
آنها که باید بخونند و بدونند حتما میخونند و میدونند ... (+)
مهم اینه که با مطرح شدن چنین موضوعاتی بهش ترتیب اثر داده بشه ...
به هر طریقی که زودتر و بهتر به نتیجه میرسه ...
اینم باید یادآور شد که در گذشته هم چنین تنبیهاتی بوده ولی آنچه نبود؛ تکنولوژی و فناوری های جدید بود که در یک چشم بر هم زدن تصویری برداشته میشه و در شبکه های اجتماعی تکثیر میشه ...
همه ازش آگاه میشند و تقبیح و سرزنش می کنند ...
اما چه سود که اقدامات ما در بهبود و اصلاح جامعه از این حد فراتر نمیره ... !
قابل توجه دوستان وبلاگ نویس:
این هشدار رو در اخبار و اطلاعیههای بیان خوندید ؟! ... (+)
"شرکت بیان و سرویس های آن از جمله blog.ir هیچ گاه از شما نام کاربری و یا رمز عبور درخواست نخواهند کرد.
لطفا با رعایت هشیاری و دقت لازم مراقب کلاهبرداری های ایمیلی، کامنتی، چتی و پیامکی باشید.
همچنبن بسیار مهم است که اگر کسی فایلی با پسوند .exe برای شما ارسال کرد از دانلود کردن و اجرا کردن آن فایل اجتناب کنید. از بازکردن و کلیک کردن بر روی لینک های ایمیل های ناشناس نیز هر چه بیشتر اجتناب کنید کمتر در دام دزدان اینترنتی خواهید افتاد.
متن زیر نمونه ای از روش های فریبکارانه است که روز گذشته برای برخی وبلاگ نویسان ارسال شده است و بسیار نیز هوشمندانه مهندسی و طراحی شده است.
اگرچه بیان همانند سال گذشته وبلاگ های برگزیده را معرفی خواهد کرد اما هم محتوای ایمیل زیر و هم هویت فرستنده و نام او کاملا جعلی است.
قبل از مرور این ایمیل جعلی مجددا تاکید می کنیم که شرکت بیان هیچ گاه از شما نام کاربری یا رمز عبور درخواست نخواهد کرد " ...
* * *
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیر وبلاگ ******* جناب آقای *******
سیستم بیان در نظر دارد در اسفند ماه وبلاگ های برتر را با دامنه blog.ir معرفی کند بیان با گلچین کردن وبلاگ های برتر با توجه به آمار بازدید و نظرات، وبلاگ شما را هم در این مجموعه قرار داده است.
کارشناسان بیان به بهترین شیوه ممکن در مورد وبلاگ ها داوری می کنند و تا پایان اسفند ماه نتایج را از طریق ایمیل مدیران وبلاگ در اختیار آنها قرار می دهند و به 12 تا از وبلاگ های برتر مبلغ 30000000 ریال را اهدا خواهد شد.
جهت لغو شرکت در این مسابقه عدد 5 را با اسم وبلاگتان به همین ایمیل ارسال کنید و در صورت رضایت به شرکت موارد زیر را با به آدرس ایمیل *****@gmail.com ارسال فرمایید :
1. یک عدد اسکرین شات از وبلاگ،
2. کلمه عبور،
3. نام کاربری
4. زمان تاسیس وبلاگ (تخمینی)
5. تعداد مطالب وبلاگ
تسریع در ارسال پاسخ موجب کمال امتنان است .
ح*** ن***
مدیر رسانه bayan.ir
پ. ن:
دوستانِ عزیز ...
گولِ جایزه 30000000 ریالی اش رو نخورید این آخر سالی ها! ... :))
هیچ سرویس بلاگدهی از کاربرانش نام کاربری و یا رمز عبور درخواست نمیکنه ...
"در خویش می سازم تو را، در خویش ویران می کنم ...
می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم ...
جانی به تلخی می کَنم، جسمی به سختی می کشم
روزی به آخر می برم، خوابی پریشان می کنم ...
در تار و پود عقل و جان، آب است و آتش، توأمان ...
یک روز عاقل می شوم، یک روز طغیان می کنم ...
یا جان کافر کیش را تا مرز مُردن می برم ...
یا عقل دور اندیش را تسلیم شیطان می کنم ...
دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست ...
یک عُمر زندان توأم، یک عُمر کتمان می کنم ...
از عشق از آیینِ تو، از جهلِ تو، از دینِ تو ...
انگشتری دارم که دیوان را سلیمان می کنم ...
یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم ...
می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم" ... (+)
یکی از دوستان - دیشب - توی وایبر برام نوشت:
اینو بخون:
"ترک تحصیل دانش آموز معروف به «شیب، بام» پس از انتشار ویدئو ...
ماجرا از یک سؤال آغاز شد: چرا در شمال ایران بام خانه ها را شیب دار میسازند ... ؟!
و دانشآموز تحت شرایطی که شاید بسیاری از ما آن را تجربه کردهایم نتوانست به این پرسشِ آموزگار به خوبی پاسخ دهد و این شد سوژه ی خنده ی بسیاری از ما ...
غافل از اینکه این تمسخر و خنده شاید بازی کردن با سرنوشت یک کودک باشد ...
آری ... ! آن دانشآموز که از قضا گویا شاگرد خوبی هم بود پس از انتشار گسترده ی این ویدئو ترک تحصیل کرد ...
و شاید همه ما، مائی که به این کودک خندیدیم در این ترک تحصیل نقش داشته باشیم ...
با یک سرچ ساده ی کلمه ی «شیب یا بام» میشود این ویدئو را در یوتیوب دید ...
حالا هفتهنامه ی نیمکت با این دانشآموز سابق که ترک تحصیل کرده گفتوگو کرده است ...
چند نفر از ما ویدئوی این دانشآموز را دست به دست چرخاندیم ... ؟
چند نفر از ما به این دانشآموز خندیدیم ؟" ...
به احتمال خیلی زیاد اکثر شما می دونید این مطلب از کدوم دانش آموز حرف میزنه ... !؟
جالب اینجاست که نشریه نیمکت این مصاحبه اختصاصی رو هنوز منتشر نکرده ...
احتمالا شنبه آینده منتشر میشه ...
و چه تبلیغی شد برای این دو هفته نامه خبری آموزشی ... (+)
و جالب تر اینکه این مصاحبه باعث شد آمار دانلود، بلوتوث و اشتراک گذاری این ویدئو - دوباره - بالا بره ... !
راستش من - خودم - هیچ وقت این فیلم رو به چشم تمسخر نگاه نکردم ... !
همون موقع و هربار که تصویر این پسربچه رو دیدم؛ به معصومیتش لبخند زدم و یاد برخی همکلاسی های شیطون خودم افتادم که - فقط - موقع درس پس دادن به معلم، مظلوم می شدند! ... :)
اما قبول دارم که تصویربردار و اونی که - اولین بار - این فیلم موبایلی رو منتشر کرده کار درستی انجام نداده ...
درسته امروزه ما زیر بمباران خبر، جوک، عکس و فیلم زندگی می کنیم ...
اما قرار نیست خودمون هم در این بمباران سهیم باشیم ...
درست نیست هر کی هر چی دید، فیلم بگیره و به اشتراک بذاره ... !
در نامعقول بودن این عمل شکی نیست ...
در این مورد خاص هم - اما - بعید به نظر میرسه که - فقط - انتشار میلیونی این ویدئو باعث ترک تحصیل این دانش آموز شده باشه ... !
با این حال آسیب های روحی و روانی وارد شده به این نوجوان رو نمیشه نادیده گرفت ...
و چه فراوان داشتیم و داریم و خواهیم داشت از این موارد ناخوشایند ...
و چه دل ها که شکسته شد ...
چه آبروها که ریخته شد ...
چه امیدها که بر باد رفت ...
چه زندگی ها که برچیده شد ...
گرچه نمیشه امید چندانی به بهبود این اوضاع داشت ... !
چون "خانه از پای بست ویران است" ...
از این نظر که فرهنگ صحیح استفاده از تلفن همراه، شبکه های اجتماعی و ... از ابتدا و به مرور آموزش داده نشد ...
جدی گرفته نشد و برای همین رعایت نمیشه ... !
اما اگر همه بخواهند و عزم ملی و اراده باشه، میشه جلوی خیلی خسارت ها رو گرفت ...
بعدنوشت:
ویدئویی که سه سال پیش در شبکه نت ایران بارگذاری شده بود ... (+)
توسط: شفیع فیروزبخش ...
با این توضیح: "بیژن - شیب بام
آقا بیژن موقع جواب دادن به سئوال معلم دستپاچه می شه و نمی تونه خوب جواب بده، معلمش خودم بودم ...
بیژن دانش آموز فوق العاده زرنگیه ولی موقع جواب دادن به سئوالات شفاهی کمی دست و پاشو گم می کنه" ...
"مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود، ناگهان به یاد آورد قرار مهمی دارد ...
ارتفاعش را کم کرد و به مردی که روی زمین بود، گفت: ببخشید آقا، من قرار مهمی دارم ...
ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه ... !؟
مرد روی زمین گفت: بله ...
شما در ارتفاع حدودا 6 متری در طول جغرافیایی .... و عرض جغرافیایی .... هستید ... !
مرد بالن سوار: شما باید مهندس باشید ... !
مرد روی زمین: بله، از کجا فهمیدید ... !؟
مرد بالن سوار:
چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگرچه کاملا دقیق بود ولی به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه ... !؟
مرد روی زمین: شما - هم - باید مدیر باشید ... !
مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید ... !؟
مرد روی زمین:
چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید، قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند" ... !
پ.ن:
روز مهندس مبارک ... :)
در یک پدیده جالب، اطرافیان ما - از خانواده و دوست و همکار گرفته تا دوستان مجازی - خیلی هاشون یا به شغل شریفِ مهندسی مشغولند ...
یا در حال تحصیل در رشته مهندسی هستند ...
یا دانش آموخته مهندسی اند ...
یعنی آمار فراوانی مهندسی در اطراف ما بالاست ...
پس این روز رو - به طور ویژه - به تمام مهندسان گرامی تبریک میگم ...
خدایا ...
"دوستانم را از بهترین ها قرار دادی پس بهترین ها را به آنها عطا کن ...
آنها را بر بالِ آرزوهایشان پرواز ده ...
آنان را در همه حال یارى ده ...
مبادا خسته، دلزده و بیمار شوند یا غم بینند ...
دلشان را سرشار از لطف و کرامت کن ...
و خُرسندشان دار تا ابد به تندرستی، شادابی و موفقیت" ... (+)
رسول اکرم (ص):
"هر گاه فردى از شما دوست داشت که با پروردگارش سخن بگوید ...
قرآن بخواند" ...
دوستانِ خوبم ...
در صورت تمایل برای شرکت در ختمِ قرآن دهه اول فاطمیه به فرکانس وحی مراجعه کنید ... (+)
میلادِ حضرت زینب کبری (س) ...
پرستار زخم های عاشورایی و الگویِ حیا و عفت و فداکاری مبارک باد ...
"مرغِ روحم پرزنان اندر هوایِ زینب (س) است" ... (+)
بعد نوشت:
روز پرستار که میشه همه یاد بیمارستان، درمانگاه ها، مطب، کلینیک ها و سایر مراکز درمانی می افتند ...
و دانشکده های پرستاری ...
طبق آمار هم اکنون حدود 160 هزار پرستار در کشور در حال فعالیت هستند که 7 هزار نفرشون در استان سرسبز گیلان مشغول به کارند ...
این روز بر همه پرستاران عزیز مبارک باد ...
باید دقت داشت که پرستاری کاری طاقت فرسا و کاملا انسانی هست که از هر کسی برنمیاد ...
برای همین هست که داشتنِ صبر و حوصله مهم ترین ویژگی یک پرستار اعلام شده ...
کسی که کنترل کافی روی احساسات شخصی خود داشته باشه ...
و مهارت غمخواری و تسکین دردها ...
مسأله دیگه اینجاست که پرستار فقط اونی نیست که از این راه کسب درآمد می کنه ...
چه بسیار پرستارانی که بی دریغ و خستگی ناپذیر از بیمار یا عزیز از کار افتاده شون مراقبت می کنند ...
از همسران صبور جانبازان گرفته تا مادرانی که فرزند بیمار یا معلول دارند ...
پدر نگرانی که به امید شفا و بهبودی؛ جگرگوشه اش رو از این بیمارستان تا اون بیمارستان همراهی می کنه و به خاطر نسخه های گرون و کم پیدا تمام شهر رو زیرپا میذاره ...
هر کسی که دلش به یاد عزیز دردمندش آروم و قرار نداره ...
هر کسی که فکر و ذهنش درگیر بیماری اطرافیانش هست ...
و این اکسیر عشق و محبت هست که از هر انسانی یک پرستار می سازه ...
پرستاری که در اوج دردمندی لبخند میزنه تا امید رو در دل بیمارش زنده نگه داره ...
* * *
درود بر همه پرستاران تاریخ ...
پ.ن:
تشکر از دوستِ عزیزی که این عکس نوشته رو به سوژه نگار هدیه و پیشنهاد کردند ...
اینم شرحِ ما بر این تصویر:
"برای آغازِ دوستی؛ یک سلام و یک لبخند ...
و برای ادامه اش؛
یک عمر صداقت و محبت لازم است" ... (+)
پی نوشت:
برداشتِ شما رو از این تصویر نمی دونم ... ؟!
من - اما - ناخودآگاه صندلی بازی برام تداعی شد! ... (+)
"ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال ...
آقای من امشب غزل تغییر کرده ...
شعرم فضای تازه ای تصویر کرده ...
شعرم همیشه گفتن - آقا بیا – بود ...
ذکر قنوتم خواندن - آقا بیا – بود ...
امشب ولی دیدم که اینجا جای تو نیست ...
بین تمام قال ها آوای تو نیست ...
دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست ...
اصلا نیاز هیچ کس صاحب زمان (عج) نیست ...
زن ها گرفتار اصول خاله بازی ...
مردان پی راهی برای پول سازی ...
در اولویت کسب و کار است و تجارت ...
حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت ...
روزی هزار و خورده ای دعوا سرِ پول ...
اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول ...
این سینما هم که طرفدارش زیاد است ...
بیچاره مأمور بلیط کارش زیاد است ...
یا مش ماشالا یا وفا یا کیفر و آل ...
این تازه بحث سینما، منهای فوتبال ...
هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر ...
یک جمعه حساس و شهرآورد دیگر ...
کنسرت موسیقی پاپ و رپ، کلاسیک ...
میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک ...
جشن تولد، سیسمونی، عقد و عروسی ...
آهنگ تازه، تیپ نو، موی تیفوسی ...
شیطان ملعون لشکری کرده مهیّا ...
ذهن من و امثال من درگیر اینها ...
حالا تو اصلا جای من، با این مشقت ...
وقت دعای ندبه می ماند برایت ... ؟!
جمعه که تعطیل است و دائم خواب ماندیم ...
خیلی هنر کردیم اگر یک عهد خواندیم ...
ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال ...
ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال ...
ما را هوایِ نفسمان بیچاره کرده ...
با هر گناهی بینمان افتاده پرده ...
عیسی نفس ، جانی بده این مُرده ها را ...
لطفی کن و دستی بکش روی دل ما ...
آقای من بیدارمان کن این چه حالیست ... ؟
ولله در افکارمان جای تو خالی است ... !
مُردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم ... !
از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم ...
آقا ببخشم جان تو ... ! جان عمویت ... !
شرمنده از روی توأم، قربان رویت ...
پایان شعرم را عوض کردم دوباره ...
از شعرهای قبلی ام خواندم دوباره ...
دق کردم از بس گریه کردم کی میایی ... ؟!؟!
امیدوارم جمعه دیگر بیایی" ... !!!
داود رحیمی ... (+)
"خداوند ...
من و آسمان و زمین ...
از نورِ روشن توست که وجود داریم و پیداییم ...
من و هستی و همه ...
اگر زیبا شدهایم و دیده میشویم اگر ...
و اگر شایسته دیدنیم از آن است که منور از نور توأیم" ... (+)
میشه ادعا کرد که عشق؛ یکی از پُرمطلب ترین سوژه های دنیاست ...
یعنی چی ... ؟!
یعنی از ازل بوده و هست و همه درباره اش گفته و نوشته اند و اثری خلق کرده اند ...
نه ... ؟!
بهش فکر کرده اند ...
اختلاف نظر و تعریف هم درباره اش زیاد بوده و هست ...
انواع و اقسام هم داشته و داره ...
وارد این مقولات نمیشم که خود هزارتویی بی انتهاست ... (+)
اما این شعر حافظ رو شاهد مثال میارم که:
"یک قصه بیش نیست غمِ عشق وین عجب ... کز هر زبان که می شنوم نامکرر است" ...
خُب حالا جریان چیه که ما به این موضوع رسیدیم ... ؟!
ماجرا به اینکه امروز - یعنی 29 بهمن ماه - روز عشاق نامیده شده، خیلی ربط نداره ... !
به دعوایِ ولنتاین یا سپندارمذگان هم، همین طور! ... (+)
چه تلفظِ سختی هم دارند !؟ ... :|
بلکه داستان درباره مردیست که در طول 40 سال زندگی مشترک با همسرش هر روز براش نامه عاشقانه نوشت! ... (+)
خیلی زیبا و خیلی رمانتیک ... :)
بیل برسنن ساکن نیوجرسی از سال 1974 میلادی تاکنون ...
هر روز برای همسرش - کریستین - نامه نوشته ... !
این زوج استثنائی از چند سال پیش به فکر منظم کردن نامه هاشون افتادند ...
و حدود 10 هزار نامه رو بایگانی کردند ...
ملاقات این زوج عاشق برای اولین بار در کلاس درسی که بیل مشغول تدریس در آن بود اتفاق افتاد ...
کریستین دانش آموز بیل بود و به گفته بیل با دیدن او رعد و برقی در دلش ایجاد شد ... !
رعد و برقِ عشق رو هم به تعاریف و توصیفاتِ این واژه اضافه کنید! ... :))
به اعتقاد او کلید یک زندگی عاشقانه اینه که هر دو نفر برای این هدف تلاش کنند و در همین مورد گفت:
"ما در طول این 40 سال هیچگاه با هم مبارزه نکردیم ...
و اگر در مواردی اختلاف نظر داشتیم با استدلال درباره اش صحبت کردیم ...
بسیار پیش اومد که به رستوران رفتیم و دیدیم بسیاری از زوج های جوان که با هم اومدند ...
به جای اینکه با هم حرف بزنند و به همدیگر نگاه و توجه کنند حواسشون به اطراف و چیزهای دیگه است ... !
اونا باید بدونند که لحظات با هم بودنشان گنج است و باید از اون لذت ببرند و به راحتی از دست ندهند" ...
در واقع راز موفقیت و ماندگاری عشقشون رو در نگاه و توجه به هم اعلام کردند ...
خُب درسته که ما به تماشایِ جهان اومدیم ولی با خوندن این حرفا یاد این جمله افتادیم که:
"عشق مثل نماز خوندن می مونه؛ وقتی نیت کردی، دیگه نباید اطرافت رو نگاه کنی" ...
پس دیگه خیلی از این جور زندگی هایِ عاشقانه تعجب نمی کنیم ... (+)
بعد نوشت:
گفتید چرا مثال های خارجی میاری در حالی که ایران؛ سرزمین عشق های جاویدان هست ...
قبول ...
سوژه های ایرانی اگر بوده و هست رو شما بنویسید ...
یا اینجا که پُست تکمیل بشه یا توی وبلاگ خودتون که آشنا بشیم و امیدوار ...
نشد هم که هیچی ...
"به شکوفهها، به باران ، برسان سلام ما را" ... :)
"تو فدایی خدایی ...
مست عطر کربلایی ...
جانباز شیمیایی ...
گرچه با کپسول اکسیژن مُجابت کرده اند ...
مادرت می گفت: دکترها جوابت کرده اند ...
مرگِ تدریجی ست این دردی که داری می کِشی ...
مُنتها با قرص هایِ خواب خوابت کرده اند ...
خواب می بینی کسی جویایِ احوالِ تو نیست ...
یا برای مصلحت ها انتخابت کرده اند ...
خواب می بینی که در سر دشتی و گیلان غرب ...
خواب می بینی که بر آتش ، کبابت کرده اند ...
از شلمچه تا حلبچه، وسعت کابوس توست ...
خواب می بینی مورخ ها کتابت کرده اند ...
خواب می بینی نفس در سینه تنگی می کند ...
خواب می بینی مث سرپُل خرابت کرده اند ...
روزگار بی وفا قلب تو را سوزانده است
با جناح و باند بازی ها کبابت کرده اند ...
خواب می بینی که مسئولان بنیاد شهید ...
بر سر دروازه های شهر قابت کرده اند ...
از خدا می خواستی که محشور باشی با حسین (ع) ...
خواب می بینی دعایت را اجابت کرده اند ...
میپری از خواب و می بینی شهید زنده ای ...
با چه معیاری ، نمی دانم حسابت کرده اند ... ؟!
شعر من گویای احوالِ دلِ تنگ تو نیست ...
قطره قطره در وجود خود مُذابت کرده اند" ... (+)
شاعر: اصغر عظیمی مهر
صدا: مجتبی رمضانی
پی نوشت:
این شعر و فایل صوتی بعد از خوندن درد دل همکار حماسه نگارم که هم نفس با جانبازی شیمیایی شده بود (+) به یادم اومد ...
تمام وجودم پُر از درد شده از تجسمِ صدای خس خسی که از درکش عاجزم ...
"یا طبیب من لا طبیب له" ...
سلام ...
شده تا حالا به نقش اعداد در زندگی آدم ها فکر کنید ... ؟!
برخی عددها برای ما خاص شده و میشه به هر دلیلی ...
مثلا عدد هفت، بیست یا چهل ...
همین طور 110، 313 یا 1000 ...
بعضی اعداد هم برای بعضیا یه جور دیگه خاص شده مثل شش تایی ها! ... :))
یا مثلا صدتایی ها ... !
این آخری واسه ما خبرنگارها در هر رسانه ای که باشیم یه جورایی خوش یُمن و مبارکه ...
واسه همین یه سری صدتایی ها خبرسازند ...
مثل صدتایی ها در ورزش، فرهنگ، سیاست و ...
من قبلا یه صدتایی در بلاگفا داشتم و اونجا در قسمتِ نظرات از دوستانم تشکر کردم ... (+)
گرچه اون موقع من و بلاگفا در شمارشِ پُست ها اختلافِ نظر داشتیم! ... :)
و البته که نظر من مهم تر بود! ... :))
این بار – هم - درسته بلاگ بیان با ما تفاهم نداره ...
اما مهم اینه که این یکصدمین پُستِ سوژه نگار هست که – اینجا - تقدیم شما میشه ...
هرچند هنوز 100 روز نشده که اینجام - یادِ وعده صد روزه رئیس جمهور افتادم! ... :|
قصد داشتم هر کدوم زودتر به صد رسید، پستِ اختصاصی بذارم بابت تشکر از شما و یادگاری برای خودم ...
که خُب تعدادِ مطالبم از تعدادِ روزها جلو زد ... !
در یک نگاهِ اجمالی به عملکرد وبلاگ باید بگم که:
اینجا نه رتبه الکسا برام مهم هست، نه پیج رنک گوگل، نه حتی تعداد بازدیدها ...
اینجا برای من مفید بودن مطالب، تبادل نظر و اندیشه، دوستی، احترام و درک متقابل و ارتباط دوسویه با مخاطب مهم بوده و هست ...
و البته حضور و مشارکت دوستانم ...
به قولی "لذت داشتنِ یه دوست خوب تو یه دنیای بد ...
مثلِ خوردن یه فنجون قهوه گرم تو هوای سرده ...
درسته که هوا رو گرم نمیکنه ولی آدمو دلگرم میکنه " ...
خدا رو شکر می کنم ...
با همون دعایِ همیشگی ...
"خدایا چنان کن سرانجام کار / تو خشنود باشی و ما رستگار" ...
و از تمام دوستان خوبم که در این سال ها همراه و هم کلامم بودند، کمال تشکر رو دارم ...