سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سلام خوش آمدید

۱۹۵ مطلب با موضوع «بداهه نوشت» ثبت شده است

در هفته ای که گذشت؛

چند سوژه ورزشی جالب اتفاق افتاد که بهتره یادی ازشون داشته باشیم ...

همیشه که نباید از شکست ها و ناکامی ها و - خدای نکرده -  فساد و تبانی، بی اخلاقی و اهانت ها نوشت ...

بنابراین بهتره از دو شکست پیاپی والیبال ایران برابر آمریکا در لیگ جهانی 2015 و جنجال در بازی فوتبال مس کرمان و استقلال خوزستان بگذریم ... (++)

اما از خبر عیادت علی دایی از مایلی کهن در بیمارستان نمیشه گذشت! ... (+)

و پیامی که مهدی طارمی؛ مهاجم پرسپولیس منتشر کرد و در اون از اهدای بخشى از قراردادش برای صرف امور خیریه خبر داد ... (+)

مبلغ قراردادش با پرسپولیس در فصلی که گذشت 400 میلیون تومان بود که 250 میلیون تومانش رو به امور خیرخواهانه اختصاص داد ...

و باز هم عکس اینستاگرامی محمد عباس‌زاده؛ بازیکن شمالی پرسپولیس در شالیزار ... (+)

کار در شالیزار دست کمی از فوتبال نداره ها ... !

هم زحمتش، هم هزینه و درآمدش، هم نتیجه و چشم اندازش ... !

امسال دستمزد روزانه کار در شالیزارهای گیلان بین 70 تا 100 هزار تومان در نوسان بود ...

البته - در زمان اوج نشای شالیزارها – خیلی بیشتر ...

تو مازندران هم که گویا روزی 120 تا 170 هزار تومان درخواست دستمزد داشته اند ... !

خدایا؛

کشاورزی ما رو هم مثل فوتبال کشورمون از سراشیبی فنا و فراموشی نجات بده ...

  • ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۴
  • یک خبرنگار ...

زادروز حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان مبارک ...

سال گذشته در چنین روزی پیشنهادی مطرح کردیم مبنی بر اینکه برنامه ریزان کشور به ویژه در شورای عالی انقلاب فرهنگی روز میلاد حضرت علی اکبر (ع) رو در تقویم رسمی کشور به نام روز پسر نامگذاری کنند که هم تبریک ها، تجلیل ها و کادوها و شیرینی های این روز مخصوص پسران باشه! ...  (+)

 هم خلاء کنونی این روز تو تقویم پُر بشه ...

هم ویژگی های رفتاری و سجایای اخلاقی "پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر و اخلاق و گفتار به پیامبر (ص)" بود - بیش از پیش - مورد توجه پسران جامعه قرار بگیره بلکه به نوعی از این الگوی اسلامی تأثیر بگیرند ...

امسال - اما - می بینیم که مسئولان محترم اون قدر سرشون شلوغه کارهای مهم تر هست که به همین روز جوان و مطالباتش هم فکر نمی کنند ‎چه برسه به پسران ... !

اصلا چرا راه دور بریم ...

 همین همکاران خودمون در روزنامه های سراسری کشور  - جز یکی دو مورد - امروز هر موضوعی رو تیتر کردند الّا جوان و جوانان رو ... !

خُب پس اصلا چه نامی، چه نامگذاری، "چه کشکی، چه پشمی"؟! ... :|

  • ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۹
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

خُب پس دسترسی به بلاگفا؛ 

شاید وقتی دیگر ... !

  • ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۷
  • یک خبرنگار ...

"خدایا؛

صحیفه اعمال ما را از کار خیر پر کن ...

و ما را نزد فرشتگان - نویسنده اعمال - به واسطه کثرت گناهان خوار و رسوا مگردان" ...

بند 15 از دعای 6 صحیفه سجادیه ...

هدیه به دوستان خوبم که این روزها مشوق صحیفه نویسی ام بودند ... 

  • ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۷
  • یک خبرنگار ...

باز هم روز جانباز از راه رسید ...

و من شرم دارم از گرامیداشت این روز ...

جانبازی شیمیایی در خاطراتش می گفت:

"تاکسی که مرا از ترمینال جنوب تا خانه ام آورد 100 تومان بیشتر گرفت. چون می گفت: باید ماشینش را ببرد کارواش. گرد و غبار لباس خاکی من را می خواست بشوید ... ! همان روز باید می فهمیدم که چه اتفاقی افتاده ... اما طول کشید ... زمان لازم بود ... 

همین چندی پیش آژانس گرفته بودم تا بروم جائی ... راننده پسر جوانی بود که حتی خاطره آژیر خطر را هم در ذهن نداشت. ریه هایم به خاطر هوای بد تحریک شد و سرفه ها به من حمله کردند. از حالم سوال کرد.

کم پیش می آید که وضعیت جسمانیم را برای کسی توضیح بدهم اما آن شب انگار کسی دیگر با زبان من گفت ... گوئی قرار بود من چیزی را درک کنم و بفهمم با تمام وجود ... گفتم که جانباز شیمیائی هستم و نگران نباشد و این حالم طبیعی است. سکوت کرد ... به سرعت ضبط ماشینش را خاموش کرد و خودش را جمع و جور نمود ... وارد اتوبان که شدیم ... حالم بدتر شد ... سرفه ها امانم را بریده بودند ...

ایستاد و مرا پیاده کرد و گفت که ممکن است حالم بهم بخورد و ماشینش کثیف شود و او چندشش می شود ... و ... رفت ... 

من تنها در شبی سرد ... کنار اتوبان ایستاده بودم و با خودم فکر می کردم که: چرا؟ پدر و مادر او مگر از ما برایش نگفته اند؟ معلمانش چه" ... !؟

پی نوشت:

منِ خبرنگار چه؟! ... 

که فقط توی مناسبت ها یادشون می افتم! ... (+)

گرچه از گفتن و نوشتن ما هم چه سود وقتی اونایی که باید باکی ندارند از نادیده گرفتن این عزیزان ... ؟!

"یا مجیب من لا مجیب له" ... (+)

  • ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۳
  • یک خبرنگار ...

"الحـــق کـــه بـــه تـــو نــــــامِ قـمــر مـی آیـــد ...

ای مـــــاه تـــریـــن عــمــوی دنـــیـا ؛ عــبـاس (ع)" ...

تــولــدتـــــ مبــارکــــ ...

ای مـــــاه تـــریـــن بـــــــرادر ... :)

  • ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۱
  • یک خبرنگار ...

بین الحرمین ...

سحرگاه سوم شعبان ...

عیـدتــون مبــارکــــ ... :)

بین الحرمین عیدی همه؛ ان شاءالله ... (+)

  • ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۴
  • یک خبرنگار ...

پ.ن:

آخ آخ آخ ...

چقدر من از این تمشک ها خوردم ... 

چه می دونستم صاحب داره ؟! ... :/

  • ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۲
  • یک خبرنگار ...

اهدایی توسط یکی از دوستان ... :))

پی نوشت:

واقعا واقعا ! ... :)

سپاس از ایشون و همه کامنت نویسان محترم ...

  • ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۹
  • یک خبرنگار ...

دوستانِ بلاگفایی؛

"ریلکس ریلکس ریلکس تر" ... !

خونسردی خودتون رو حفظ کنید ... !

هیچی نشده! ... (++)

"یک هفته دیگر فرصت دهید" ! ... :|

  • ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۵۵
  • یک خبرنگار ...

ساعت 17 امروز؛ جمعه 25 اردیبهشت 94 ...

دربی پایتخت ...

پرسپولیس - استقلال ...

بهش میگن: دربی بی خاصیت ! ... (+)

دربی بی ارزش ! ... (+)

دربی کتک خورده ها ... !

می دونید چرا ؟! ... :|

  • ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۴۱
  • یک خبرنگار ...

درود خدا بر روح پرفتوح عالم ربانی آیت الله بهجت فومنی (ره) ... (+)

  • ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۰۹
  • یک خبرنگار ...

آگهی استخدام ...

صفحه اول روزنامه همشهری ...

شنبه 19 اردیبهشت 94 ...

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۳۹
  • یک خبرنگار ...

بلاگفا جان ... !

به نظرت جُز صبر و شکیبایی کار دیگه ای هم از دست ما برمیاد !؟ ... :|

فقط این احتمالا و امیدواریم که نوشتید کمی تا قسمتی نگران کننده است ... !

البته بازم میگم: خوشحالم که این توضیحات رو مینویسی و هر اتفاقی رو به ما خبر میدی ...

ما هم - عمیقا - امیدواریم مشکل سایت تا آخر هفته رفع بشه ... (+)

ان شاءالله ...

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۱
  • یک خبرنگار ...

اطراف پاسارگاد در استان فارس ...

به به ... :)

خدا بده برکت! ... 

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۲۳
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

این اطلاعیه جدید بلاگفاست ...

چه عجیب و عجب که ایشون قبلش یه خبری داد به کاربران ... !

البته اگر کاربری باقی مونده باشه که بخواد این دو روز صبر و شکیبایی پیشه کنه ! ... :|

دوستانِ بلاگفایی ما که یکی پس از دیگری یا به ابزارهای ارتباطی دیگه روی آوردند یا به آغوش گرم خانواده هاشون برگشتند ... !

اینم یه اطلاعیه از سوژه نگار ...

با وضعیتی که در لینک ها و پیوندهای وبلاگ می بینم - احتمالا - وبلاگ های غیرفعال رو به صفحه تبادل لینک منتقل کنم ...

و پیوندهای جدیدی - که بروز می کنند و خواننده شون هستم - رو اضافه کنم ... 

  • ۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۰۰
  • یک خبرنگار ...

"از الف اول امیدی از برایت ای معلم" ...

معلم ها از تأثیرگذارترین آدم های زندگی ما هستند ...

و خدا رو شُکر که معلمان و اساتید دوران تحصیل من از بهترین ها بودند و همیشه در ذهنم ماندگار و قابل احترامند ... (+)

تصویر خیلی هاشون از ذهنم رفته ولی یاد و نامشون برام تازه و فراموش نشدنی هست ...

بهار امسال که اومد دو تا از بهترین هاشون به دیار باقی رفتند ...

معلم خوب و دوست داشتنی کلاس دومِ دبستانم؛ سیما ارض پیما که - فروردین امسال - بر اثر بیماری سرطان درگذشت ... :(

از خانوم ارض پیما چهره و صورتِ خندانش یادم هست و بوسه های گرم و دستانِ نوازشگرش ...

شاید باورتون نشه ولی ورود و خروج ما از کلاس - بیشتر اوقات - با بوسیدن همراه بود و لبخند پُرمهرش ...

شاید برای این بود که اغلب، معلم کلاس اولشون رو خیلی دوست دارند و من معلم کلاس دومم رو ... 

و شاید نمراتِ بیست من - اول و بیشتر - به خاطر او بود ...

روحش شاد ...

و استاد حسین قندی هم که پیش از این مفصل درباره شون نوشتم ...

سوم اردیبهشت امسال - 17 روز پس از سکته مغزی از دنیا رفت ... (+)

یکی چند تا از مهم ترین کلاس های روزنامه نگاری رو باهاشون داشتیم و بهترین درس ها و فنون این دانش رو بی دریغ به ما یاد داد ...

خدا رحمتش کنه ...

معلمان شاخص و و اساتید برجسته دیگری هم هستند که خاطرات زیادی ازشون دارم ... 

امیدوارم هر جا هستند خوب و خوش و تندرست باشند ... 

فعلا یادی می کنم از دو معلم ماندگار ...

صدیقه محمدی فشتمی  ...

معلم ادبیات دوم راهنمایی من که خانومی جوان و با انگیزه بود ...

ایشون در زمینه شکوفایی استعداد نوشتن و معرفی شعر و داستان، خیلی به ما کمک کرد ...

یادم میاد برای رفتن به کلاسش لحظه شماری می کردم ...

انشاء رو باید سر کلاس می نوشتیم و هر کی دوست داشت همون جا می خوند و بقیه نقد می کردند ...

ویژگی که یاد ایشون رو درخاطرم زنده نگه داشت، این بود که موضوع انشاء رو که اعلام می کرد، خودش هم همراه ما می نوشت ...

و بعد از اینکه ما انشاهامون رو می خوندیم و درباره اش حرف می زدیم، با صدای قشنگش مطلبش رو می خوند ...

و چقدر نوشته هاش برای من جذاب و آموزنده بود ...

تمامِ روز انشای خانوم معلم رو توی ذهنم مرور می کردم ... 

یادش گرامی ... 

معلم بعدی هم کامران احمدپور ...

معلم انگلیسی دوم دبیرستان ما بود که فقط سه ماه به ما درس داد و بعد که فوق لیسانس قبول شده بود، به تهران رفت ...

از کلاس ایشون هم - خیلی زیاد - در زمینه شیوه های نوین آموزش زبان خارجه ...

و ادامه تحصیل و بررسی اخبار و مسائل روز جامعه خاطره دارم ...

خدا حفظش کنه ...

هر چه از معلم و استاد بنویسیم کمه ...

چون هر چه آموختیم از مهرورزی معلم ها و اساتید ما بود ...

از کوتاهی ها و کاستی های برخی از معلمان هم میشه نوشت که خوب و بد و موفق و ناموفق در هر قشر و شغلی هست ...

اما بمونه در روزهایی جُز این روز و هفته که این روزها برای پاسداشتِ مقام معلم هست ...

این روز بر تمام معلمان فرهیخته این مرز و بوم مبارک ... :)

به یاد استاد شهید مرتضی مطهری که به واقع متفکری بزرگ بود و هنوز هم مرور اندیشه های نابش راهگشا و قابل تأمل هست ...

راهش پررهرو باد ...

  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۰
  • یک خبرنگار ...

شاعر می فرماید:

"روز مرد است و عجیب ! کادوی ما ناب است ...

گر چه این دُرِّ گرانقدر همان جوراب است!" ... :)

  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۵
  • یک خبرنگار ...

خدا قوّت به کارگرانِ شریف و پُرتلاش ...

روز جهانی کارگر مبارک ...

به امیدِ توجه بیشتر و ارج نهادن به این قشرِ زحمتکش و تأثیرگذار ...

  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۱۶
  • یک خبرنگار ...

رشت - انتهای خیابان رسالت ...

رادیو امروز 75 ساله شد ... (+)

ساعت 3 بعد از ظهر روز 4 اردیبهشت سال 1319 ه.ش رادیو در ایران راه اندازی شد ...

نمی دونم هنوز کسی - فقط - به رادیو گوش میده ... ؟!

  • ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۲
  • یک خبرنگار ...

مولانا در ابیاتی از دیوانش میگه: از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ... !

نمیدونم شاید اون موقع ها از این دیوها نبود یا شاید منظور مولانا هم برعکس بوده باشه" ...

اینو دوست خوب ما آقاگُل تو وبلاگش پُست کرده بود ...  

به همراه برشی از مجموعه تلویزیونی کلاه قرمزی 94 ...

 

مدت زمان : 3 دقیقه 28 ثانیه 

دیالوگ مجری و دیوی که - خیلی ظریف و رندانه - به وضعیت جامعه و جهان کنونی ما اشاره داره ...

اونجا که مجری به دیوی میگه: خُب دیوی، چه خبر نیست ... ؟!

و دیوی میگه: تلویزیون نگاه نکردم ...

1- 5  ...

فهمیدم چی میگن … !

بارندگی زیاده ...

آب فراوون ... !

همه مردم صرفه‌ جویی میکنن … !

مرغ چقدر ارزون شده ... ؟!

همه چی ارزون شده ...

سال به سال ارزون ‌تر ... !

بعضی کشورها با هم صلح کردن؛ به سمت هم گُل پرت میکنن ... !

ترافیک خیلی کم شده ... !

تصادف که نمی کنند مردم با قفل فرمون به همدیگه محبت می کنند ... !

میان بیرون؛ هِی همدیگر رو ماچ می کنند، ناز می کنند ... !

به خانواده های همدیگه محبت می کنند ... !

خُب؛ همه چیز گویاست ...

حرفی نمی مونه جُز اظهار امیدواری برای رفع تموم این کاستی ها و بدی ها ...

و ای کاش دنیا همین طور بود که دیوی گفت ...

نه برعکسش ...

  • ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۵۷
  • یک خبرنگار ...

ماه پر برکت رجب فرا رسید ...

آماده ایم؟! ... (+)

  • ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۳۱
  • یک خبرنگار ...

سال ها پیش وقتی دانش آموزی بیش نبودم؛ نوشتن، بهترین و لذت بخش ترین سرگرمی ام بود ...

هیچ وقت خط خوبی نداشتم ...

بعدها که باید تندنویسی می کردیم هم که دیگه بدخط تر شدم ...

صد رحمت به خط دکترها ...

همیشه می گفتم: ای خدا ... ! 

چی میشه یکی یه خودکار صوتی اختراع کنه که بخونیم و اون خودش بنویسه ... !

تا اینکه تایپ اومد و من تا حدود زیادی خلاص شدم از خودکار به دست گرفتن ... 

این بدخطی اما مانع از این نشد که من ننویسم ...

از همون دورانِ نوجوانی - با الگوپذیری از خواهرم - دفترچه هایی رو به ثبت مطالب، شعر، حدیث و هر آنچه که به نظرم جالب بود ...

اختصاص دادم ...

توی این دفترچه ها هر چی دوست داشتم، می نوشتم و هر جور ...

هیچ ترتیب و آدابی نداشت! ...

برای همین لذت بخش بود و آرامش دهنده ...

برعکس دفترچه های خاطراتم که همیشه مخفی می کردم - این دفترهای یادداشت در معرض دید عموم قرار داشت ...

گاهی هم امانت داده می شد به همکلاسی ها و حتی معلمان ...

کلا خواننده کم نداشت ...

هنوزم تعدادی از اونا رو دارم ... 

اون دفترچه ها بعدها تبدیل به سررسید شدند و بعد از اون هم وبلاگ ... 

به همین راحتی و به همین سادگی ... 

هنوزم وبلاگ نویسی برای من همون قدر لذت بخش و آرامش دهنده هست ...

درباره این وبلاگ در صفحه نگارنده به طور کامل توضیح دادم ... 

اردیبهشت امسال که بیاد سوژه نگار سه ساله میشه ...

در این سه سال اندازه سی سال دوستان خوب و با معرفت پیدا کردم؛ بی اغراق ... 

در این مورد پُست های مختلفی داشتم:

قلم، خبرنگار، عید، تحول، وبلاگ، تبادل نظر، اختصاصی، ساحل و ...

بسیاری از وبلاگ نویسان و کاربران دنیای نت به این وبلاگ اومدند و کلیک رنجه کردند ...

بعضی فقط گذری داشتند و نظری نه ... 

خیلی ها بسیار تأثیرگذار بودند ...

به برخی ها خیلی زحمت دادم ...

مثل دوست و طراح گرامی قالبِ قبلی وب در بلاگفا ...

و دوست عزیزی که در کوچ و اسباب کشی به بلاگ بیان همراهی و راهنمایی ام کرد، به خصوص اون اوائل تا اینجا غریبگی نکنم ... 

بعضیا – اما - خاطرات خوبی برام نذاشتند که بماند ...

برخی به معنی واقعی کلمه؛ دوست بودند و وفادار ...

از خیلی هاشون خاطراتِ فوق العاده خوبی دارم ...

از وبلاگ نویسی، کامنت نویسی، رفت و آمدهاشون گرفته تا انواع برخوردهایی که باهام داشتند ...

اتفاقاتِ زیادی داشتیم؛ وبلاگ هایی که فیلتر شدند یا حذف، تعطیل کردند یا کوچ - با خبر یا بی خبر ...

همچنان و همیشه از همه اونایی که بی خبر رفتند دلخورم! ... :|

هر دوستی عادت و سبک مخصوصی برای خودش داره ...

برخی مثل ما به کامنت ها پاسخ میدن، بعضی نه ...

برخی تبعیضی جواب میدن ... !

یه عده هیچ لینکی ندارند ...

عده ای هم که منو یاد کارتون "سایمون در سرزمین نقاشی" می اندازند ...

شما یادتون نمیاد ...

یکی از کارتون های مورد علاقه ما بود ...

سایمون؛ پسر بچه‌ای با موهای چتری و عینکِ گرد بود که بیشتر وقتش به نقاشی می گذشت و اپیزودهای داستان اغلب از جایی شروع می شد که اون وارد دنیای نقاشی هاش می شد ...

ماجراهای عجیب و غریب این کارتون - در واقع - بر اساس نقاشی هایی شکل می گرفت که سایمون قبلا اونا رو با گچ روی تخته سیاه شگفت انگیز اتاقش کشیده بود ...

یه قسمتی بود که نقاشی های نصفه نیمه دنبالش می کردند و اعتراض که چرا ما رو ناقص العضو کشیدی ... ؟!

اونجا بود که تازه سایمون متوجه شد چقدر نقاشی نیمه کاره داره ... ؟!

برای یکی چشم نکشیده بود؛ برای یکی دهن، یکی دست نداشت و یکی پا و ...

حالا حکایت برخی وبلاگ نویس هاست ... :)

راه اندازی وبلاگ و نیمه رها کردنش یا ایجاد و حذف مکرر وبلاگ های متعدد، چرا ... !؟ 

من نمی دونم ... !؟

یه چند تایی از دوستان هم هستند که همه جا اهل نظرند به ما که می رسند خصوصی اند؛ بیشتر ... !

خُب خواهر من چه کاریه ... !؟

دقیقا - چون خانومند، برام جای تعجب داره ... !

آخ آخ ...

یه عده هم که – فقط - سند تو آل (send to all) هستند ... 

یه کامنت برمی دارند میذارند توی کوله پُشتی شون دوره می افتند در وبلاگ ها ...

کاری ندارند تو چی نوشتی، چی ننوشتی ... ؟!

مثل این آگهی هایِ چاپی از زیر در میندازند توی حیاط و دِ برو که رفتیم! ... :|

اما دوستانِ خوش ذوقی هم داریم که سوژه، تصویر و آهنگ پیشنهاد می کنند ...

و برخی که اهلِ خبرند؛ توی لینک نگار و مهمان نگار همراهم هستند ...

چه خصوصی، چه عمومی، چه خواننده ...

یه تعدادی از خوانندگان وبلاگ ندارند و از دوستانِ نزدیک یا همکلاسی های دانشگاه و همکاران قبلی و فعلی ام هستند یا خواننده هایی که از وبلاگ دوستان دیگه میان گاهی ...

عده ای هم که وبلاگشون رو تعطیل یا حذف کردند ولی همچنان بهمون لطف دارند ...

آهان؛ عده کثیری از دوستان هم وبلاگ نویسی رو رها کردند، رفتند توی لاین و وایبر و واتس آپ و تلگرام و چی و چی ...

مقتضای زمانه هست و خیلی هم مفید در مواردی ...

به شخصه اما وبلاگ نویسی رو بیشتر قبول دارم ...

چون تفکر بیشتری پُشت نوشته ها هست ...

درسته اطلاع رسانی و ارتباطات در شبکه های اجتماعی موبایلی لحظه ای هست اما احتمال خطا و نادرستی مطالب بیشتره ...

ضمن اینکه خیلی ها فقط عضوند و به کار حمل و نقل مطالب در گروه ها مشغولند ... !

بی آنکه تأملی داشته باشند یا اندیشه ای در حد همون یک لحظه ... 

از این هم بگذریم؛ فعلا ...

به این موضوع در آینده بیشتر خواهیم پرداخت؛ ان شاءالله ...

یه موضوع مهم که سر برخی پُست ها پیش اومد و لازم هست که اشاره ای بهش داشته باشم اینه که من علاوه بر اینکه کامنت های ناشناس و نامفهوم رو نمایش نمیدم مگر در موارد خاص ...

یه سری از کامنت ها رو هم تأیید نمی کنم ...

اونایی که به هر دلیلی خلاف منافع ملی و مصالح نظام جمهوری اسلامی باشند یا خدای نکرده توهین و افترا به اشخاص حقیقی و حقوقی ...

این وسط اما – ممکنه – شرمنده برخی دوستانِ همراه هم بشم که از سر دلسوزی مطالبی می نویسند ولی به همون دلایل کامنت ها قابلِ نمایش نیستند ...

کماکان شرمنده ام و امیدوارم عذرم رو پذیرا باشند ...

اما برسم به بحث شیرین تبادل لینک ... 

دوستان قدیمی بارها اینو خوندند و براشون تکراریه که من بیشتر از تبادل لینک؛ تبادل نظر و اشتراک فکر و اندیشه و حضور و مشارکت در بحث ها برام مهم هست ...

برای همین لینک هایی که در صفحه اول نمایش داده میشند شامل دوستانِ همراه هست ...

یه تعدادی از همین عزیزان هم - البته - کمی تا قسمتی همراهی شون کمرنگ شده ...

با این حال من همچنان به حضور بیشترشون امیدوارم ...

اسامی وبلاگ هایِ مابقی دوستان که از سر لطف سوژه نگار رو لینک کرده اند ولی به هر دلیلی در مباحث وبلاگ حضور ندارند رو در صفحه تبادل لینک آوردم ...

بدون شک دوستانی که حضورشون پررنگ تر بشه اسمِ زیبای وبلاگشون رو به فهرست دوستانِ صفحه اول اضافه خواهم کرد ...

ان شاءالله ...

دوستان و وبلاگ نویسانی هم که مایل به تبادل لینک هستند اینجا اعلام کنند؛ با کمال افتخار لینک خواهند شد ...

البته در صورت امکان و پس از بررسی ... :)

اگر وبلاگ دوستی هم از قلم افتاد، بزرگواری کرده بهم یادآوری کنه تا حتما ثبت کنم ...

انتقاد و پیشنهادی هم اگر هست به دیده منت ...

خُب فعلا همین ...

و ممنون از تمامِ خوانندگان ... 

خداوند رو شاکرم که تا به امروز توانم داد و شوق برای نوشتن ...

و بعد از این هم: "هر چه خدا خواست همان می شود" ...

اینم - مثل همیشه - حُسن ختام مطلب: 

"خدایا چنان کن سرانجام کار - تو خشنود باشی و ما رستگار" ...

و اینکه بیشتر مراقب مایسطرون ها باید بود ...

  • یک خبرنگار ...

"قاصدک ...

هان چه خبر آوردی ... ؟!

از کجا وز که خبر آوردی ... ؟!

خوش خبر باشی اما ...

گِرد بام و در من ...

بی‌ ثمر می‌گردی" ... (+)

بعد نوشت:

تصویر قاصدک این پُست شاید برای برخی از شما دوستان آشنا باشه ...

بلاگفا کمی خوشگل شده این روزها ... (+)

مثل این قاصدک ...

صبح می خواستم بنویسم درباره اش ...

نوشتم ...

اما پاکش کردم ...

با خودم گفتم: حتما یکی از دوستان بهش اشاره میکنه ...

اون وقت تو پاسخ بهش می نویسم دیگه ...

تا اینکه دوست عزیزی خصوصی نوشت و نقشه ام نقش بر آب شد! ... :))

با این آرزو که: امیدوارم بلاگفا دوباره به روزهای خوبش برگرده ...

واقعا هم ... !

ضمنا ممنونم از ایشون بابت آهنگی که برای این تصویر پیشنهاد کردند ... :)

  • ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۴۶
  • یک خبرنگار ...

"چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه"!؟ ... (+)

  • ۱۷ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۲۳
  • یک خبرنگار ...
سوژه نگار

صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه بعد از آزادسازی توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..

طبقه بندی موضوعی