- ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۱۴
"نشد یک لحظه از یادت جدا دل ...
زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل" ...
اینو که امشب خوندم گفتم: چه عجب ... ؟!
بالأخره یکی - یه بار - به این دلِ بیچاره آفرین گفت ... !
ببینم کدوم شاعر بوده و ادامه شعر چیه ... ؟
دستشون درد نکنه مرحوم لاهوتی ! ... :)
از قضا حسابی از خجالتِ دل در اومده بود تو این شعر! ... (+)
هیچی دیگه ...
پس همچنان؛
"طفلِ دلم بی طاقته، مال دلم خراو کرد" ... (+)
امروز؛ بزرگداشت عطار نیشابوری ...
"ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش ...
بر در دل روز و شب منتظر یار باش ...
دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است ...
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش ...
دیده جان روی او تا بنبیند عیان ...
در طلب روی او روی به دیوار باش ...
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس ...
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش ...
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال ...
لیک تو باری به نقد ساخته ی کار باش ...
لشگر خواب آورند بر دل و جانت شکست ...
شب همه شب همدم دیده ی بیدار باش ...
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن ...
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش ...
گر دل و جان تو را دُر بقا آرزوست ...
دم مزن و در فنا همدم عطار باش" ... (+)
"قاصدک ...
هان چه خبر آوردی ... ؟!
از کجا وز که خبر آوردی ... ؟!
خوش خبر باشی اما ...
گِرد بام و در من ...
بی ثمر میگردی" ... (+)
بعد نوشت:
تصویر قاصدک این پُست شاید برای برخی از شما دوستان آشنا باشه ...
بلاگفا کمی خوشگل شده این روزها ... (+)
مثل این قاصدک ...
صبح می خواستم بنویسم درباره اش ...
نوشتم ...
اما پاکش کردم ...
با خودم گفتم: حتما یکی از دوستان بهش اشاره میکنه ...
اون وقت تو پاسخ بهش می نویسم دیگه ...
تا اینکه دوست عزیزی خصوصی نوشت و نقشه ام نقش بر آب شد! ... :))
با این آرزو که: امیدوارم بلاگفا دوباره به روزهای خوبش برگرده ...
واقعا هم ... !
ضمنا ممنونم از ایشون بابت آهنگی که برای این تصویر پیشنهاد کردند ... :)
"جان بی جمال جانان میل جهان ندارد ...
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد ...
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم ...
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد ...
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است ...
دردا که این معما شرح و بیان ندارد ...
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن ...
ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد ...
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت ...
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد ...
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز ...
مست است و در حق او کس این گمان ندارد ...
احوال گنج قارون کایام داد بر باد ...
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد ...
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان ...
کان شوخ سربریده بند زبان ندارد ...
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ ...
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد" ... (+)
"ای روزهای خوب که در راهید ...
ای جاده های گمشده در مه ...
ای روزهای سخت ادامه ...
از پشت لحظه ها به در آیید" ... (+)
دیشب اولین قسمتِ مجموعه "کلاه قرمزی" از شبکه دو پخش شد ... (+)
مجری درباره ارتباط آدم ها با همدیگه صحبت می کرد ...
می گفت: "بعضیا یه حرف بد رو که یکی بهشون گفته ده - بیست سال با خودشون حمل می کنند ...
خُب چرا ... ؟!
این حرف رو بنداز بیرون" ...
این نکته مهمی برای یه زندگی خوب هست ...
حرف بد و نظرات منفی دیگران لحظه های خوب زندگی ما رو هدر میدن ...
لحظاتِ جدید رو نباید با افکار گذشته از دست بدیم ...
سخت هست ولی یادمون باشه هر کدوم از ما - فقط - یکبار فرصتِ زندگی کردن داریم ...
گذشته ای که رفت و آینده ای که هنوز نیومده نباید حالِ امروز ما رو بد کنه ...
اینها رو - اول - خطاب به خودم نوشتم ...
به قول شاعر:
"زندگی باید کرد ...
گاه با یک گُل سرخ ...
گاه با یک دلِ تنگ ...
گاه با سوسوی امیدی کم رنگ ...
گاه باید رویید ...
از پسِ آن باران" ...
"بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک ...
شاخه های شسته، باران خورده پاک ...
آسمانِ آبی و ابر سپید ...
برگ های سبز بید ...
عطر نرگس، رقص باد ...
نغمه شوق پرستوهای شاد ...
خلوتِ گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک میرسد اینک بهار ...
خوش به حالِ روزگار ...
خوش به حالِ چشمه ها و دشت ها ...
خوش به حالِ دانه ها و سبزه ها ...
خوش به حالِ غنچه های نیمه باز" ...
"خوشتر زِ عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ... ؟!
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست ... ؟!
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار ...
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست ... ؟!
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار ...
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست ... ؟!
معنی آب زندگی و روضه ارم ...
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست ... ؟!
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند ...
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست ... ؟!
راز درون پرده چه داند فلک خموش ...
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست ... ؟!
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست ...
معنی عفو و رحمتِ آمرزگار چیست ... ؟!
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست ...
تا در میانه خواسته کردگار چیست"؟! ... (+)
"بانوی شبهای روشن، فانوس فریاد در باد ...
تک یادگار رسالت، در رجعت کفر و بیداد ...
تنها تو بودی و تنها، در قحط مردیّ و رادی ...
مَردِ تو ـ افسوس ـ در بند، رجّالهها ـ آه ـ آزاد ...
تنها تو مِعجَر نهادی، طوفان شدی ایستادی ...
شاید که احیا کنی باز، آن عهدها ـ رفته از یاد ـ
هر جا ز غیرت نشانی، از گونه نیلی تو است ...
از پهلوی تو گرفته است، بنیان توحید بنیاد ...
شهر پیمبر چه خاموش! محراب و منبر، فراموش !
تنها تو بودی و تنها، از مأذن عدل ، فریاد ...
خاک تو پنهان و یعنی: تو در زمین در نگُنجی ...
جایی که جناتِ عدن است از آبِ مَهر تو آباد ...
بانوی شبهای روشن، تو جانی و این جهان تن ...
از شوق تو مِهر تابید، از شور تو زندگی زاد" ...
حجتالاسلام
سید ابوالقاسم حسینی ...
"هر دم به ضریح بی نشانت ای ماه ...
بسته ست دخیل قلبِ من با هر آه ...
عمری ست تپش های دلم می گوید:
یا فاطمه اشفعی لنا عندالله" ... (+)