- ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۰۳:۱۵
طنز و جوک و فکاهی خوندن رو خیلی دوست دارم ...
از کودکی به خوندن این مطالب عادت کردم ...
اولین بار سوم ابتدایی بودم که خودم یه مجله فکاهی خریدم ...
سیاسی - اجتماعی بود ...
چیزی از موضوعاتش متوجه نشدم ولی از کاریکاتوراش لذت می بردم ...
بعدها که بزرگتر شدم هر ماه خواننده یکی دو نشریه طنز بودم ...
بعدتر هم که سایت و وبلاگ و شبکه های اجتماعی ...
الان هم که گروه های طنز در شبکه های اجتماعی موبایلی ...
موضوع این پست درباره جوک نیست ...
هرچند درباره اش حرف دارم و به زودی خواهم نوشت ...
ان شاءالله ...
یکی از همین به اصطلاح طنز نوشته ها رو - برای n امین بار - که خوندم، باعث ثبت این مطلب شد ...
این که: " وقتی میای تو نت ...
انگار اومدی بیمارستان بخش CCU... !
همه قلب ها شکسته ... !
ناراحت ... ؟
یکی داره می میره ... !
یکی تصمیم به مردن داره ... !
اصن یه وضعی ...
دااااغون ...
والا منم الان حس می کنم یکی ولم کرده رفته ... :|
هر کیه خودش بیاد بگه، می بخشمش " ...
راست میگن ...
همیشه همین وضع بوده و هست ...
اینو چند باری به چند تا از دوستان وبلاگی در سال های گذشته هم گفتم ...
یکیشون یه وب نویس حرفه ای بود ...
صفحاتی که داشت، مملو از خاطرات و افکار و نوشته های شخصی اش بود ...
خیلی هم قشنگ می نوشت ...
یکی چند تایی وبلاگ هم حذف کرد و تعطیل ...
ولی هیچ وقت نوشتن رو ترک نمی کرد ...
یادمه اولین بار این حرف رو واسه اون دوست نوشتم ...
اینکه کاش وبلاگ ها و صفحات شخصی اینترنتی همین طور که محل ثبت گلایه ها و شکایت ها و ناله و نگرانی های ما هستند، در روزگار شادی و شکر و لحظات شیرین هم سری بهشون بزنیم ...
البته یه دوستی هم دارم که فقط زیبایی های زندگی اش رو مینویسه ...
اونجا که میرم و نوشته هاش رو که میخونم، فکر می کنم به خدا نزدیک تر میشم ...
نمیخوام بگم از درد و جدایی و خیانت و زشتی ننویسیم ...
اتفاقا برعکس باید نوشت ...
و چه جایی بهتر از وبلاگ یا گروه های دوستانه ...
اما چه خوب وقتی اون مشکل رفع شد، هم یه الهی شکر بنویسیم ...
بحث من و شما و این چند نفر و آن چند نفر نیست ...
کل فضای نت و نوشته های دنیای مجازی مد نظرم هست ...
فضای ناامیدی و سرخوردگی ناشی از حال بد دیگران – خواه ناخواه – خسته کننده و یأس آوره ...
به اشتراک گذاشتن شادی ها، موفقیت ها و نکات مثبت و دیدنی زندگی بعد یه دوره سخت و دوری و رنج و حرمان انتظار عجیبی نیست ...
حال آنکه کمتر در این فضا اتفاق میفته ...
به نظرم این کار یه علت بیشتر نداره ...
اینکه اغلب آدم ها خودشون رو - اینجا - مجازی می دونند ...
در حالی که ما شخصیت مجازی نداریم ...
ما همون آدم های حقیقی هستیم که در فضای مجازی می نویسیم ...
با تمام اعتقادات و احساساتمون ...
برای همینه که در این فضا هم - باید - مراقب اعمال، رفتار، گفتار و نوشتارمون باشیم ...
"جاده بوی هندوانه گرفته بود ...
راننده خوابش برده بود و با قیچی کردن گاردریل آمده بود لاین مخالف ...
و شاخ به شاخ زده بود به مینی بوسی که اولین سرویس صبحگاهی بود به سمت گرگان ...
راننده بعد از یک هفته کما درگذشت ...
آمار مسافران را نمی دانم ... (+)
حادثه درست یک کیلومتری میدان بار اتفاق افتاده بود؛ مقصد کامیون ...
اکثر تصادفات نزدیک رسیدن رخ می دهند ...
حکما راننده خوابالو و خسته به خودش گفته بود:
دیگه چیزی نمونده، نمی صرفه بزنم بغل و لختی چشم های گرمم را بسپارم به خواب ...
کاش پلیس هایی که آفتاب نزده کمین میکنند برای جریمه رانندگان، روان شناس باشند ...
و رندوم ماشین ها را نگه دارند ...
چایی نباتی مهمان شان کنند تا خواب بپرد از سرشان ...
شاهدی میگفت: وقتی آمبولانس ها داشتند مجروحان را منتقل میکردند صدای هایده میآمده از داخل کامیون ...
من همان اشک سرد آسمانم / نقش دردی به دیوار زمانم" ...
با تشکر از:
دردهای خاکستری ...
"هر آدمی سنگی است بر گور پدر خویش" ...
خدا رحمت کنه نویسنده این جمله ...
زنده یاد جلال آل احمد رو در 18 شهریور سالروز درگذشتش ... (+)
سطر اول کتاب "سنگی بر گوری" ...
که ماجرای بچه دار نشدن و احساسات شخصی اش رو روایت میکنه ...
کتاب بعد از مرگش منتشر میشه ...
"و امروز من آن آدم ابترم که پس از مرگم هیچ تنابنده ای را به جا نخواهم گذاشت ...
تا در بند اجداد و سنت و گذشته باشد ...
من اگر بدانی چقدر خوشحالم که آخرین سنگ مزار درگذشتگان خویشم ...
من اگر شده در یک جا و به اندازه یک تن نقطه ختام سنتم ...
و این همه چه واقعیت باشد چه دلخوشی ...
من این صفحات را همچون سنگی بر گوری خواهم نهاد که آرامگاه هیچ جسدی نیست ...
و خواهم بست به این طریق در هر مفری را به این گذشته در هیچ و این سنت در خاک" ...
* * *
چقدر تلخ و حسرت بار ... ؟!
حال آنکه - در واقع - آدم ابتر کسی است که اثری از خویش به یادگار نذاره ...
این اثر میتونه فرزند باشه یا نام، نقاشی، عکس و نوشته، حتی ...
و هر آنچه که بعد ها یادش رو زنده نگه داره ...
و چه خوب که این اثر نیکو باشه و مفید ...
چه فرزند باشه چه نام، چه نقاشی، چه عکس و نوشته، حتی ... !
درسته قول دادم زیاد به این حرفا فکر نکنم ...
اما ...
"زمان چیز عجیبی ست ...
می دود ...
جلو می رود ...
و دوست داشتنى ترین آدم هاى زندگی ات را یا کهنه می کند یا عوض ...
بعضی ها یا تغییر می کنند یا حقیقت درون شان مشخص می شود ...
زمان دیر یا زود به تو ثابت خواهد کرد که کدام شان ماندنى اند و کدام شان رفتنى ...
دعا کنیم ...
زمان بگذرد و دنیا پُر شود از آدم هاى واقعى ...
آدم هایى که نه زمان آنها را عوض کند نه زمین" ...
درسته نباید زیاد به این حرفا فکر کرد ...
اما ...
کهنه شدن آدم ها رو نمی فهمم ... ؟!
"_ آقا داماد ﭼﯿﮑﺎﺭﻩ هستن ... ؟!
+ نظامی هستش ...
_ چه خوب! ارتش یا سپاه ... !؟
+ﮐﻠﺶ ﺁﻑ ﮐﻠﻨﺰ ... (+)
_ ﺟﺎﻥ !!؟ ... O_o
+ ﮐﻠﺶ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻠﺶ، ﺍﺗﮏ ﻣﯿﺰﻧﻪ " ... !
پی نوشت:
ترجمه اش با شما ... ؟!
ببینم کی میتونه از این عکس نوشته سر در بیاره ؟! ... :)
بعد نوشت:
خوب بود ...
آفرین به همه شما ... :)
الان ترجمه اش رو براتون می نویسم ...
اول اینکه این عکس نوشته به لهجه رشتی هست ...
که در دسته بندی گویش گیلکی قرار می گیره ... (+)
البته هر شهر و دیار و بخش و روستای گیلان لهجه خاص خودش رو داره ...
طوری که شاید حتی برخی اصطلاحات همدیگر رو متوجه نشند ... (+)
مثلا همین دو جمله به زبان مادری ما – شرق گیلان – یه جور دیگه ادا میشه ...
بگذریم ...
خُب اول لغاتِ به کار رفته رو براتون معنی کنم ! ... :)
بوخور که همون بخور هست ...
خاش یعنی استخوان ...
خاشِ جان یعنی لاغر و استخونی، نحیف و مردنی و لاجون ... !
یه جور اصطلاحه ...
تی خاشِ جان یعنی جسم استخوانی تو ... !
داره نازش میده و الّا جوجه ها که از نظر جسمی فرقی ندارند ظاهرا ... !
من بیمیرم هم که معلومه ...
برسیم به اون جوجه که داره از غصه می میره ! ... :))
اون بیچاره با خودش فکر می کنه ما دو تا که مثل هم هستیم چرا فقط به اون غذا میده تازه نازش هم می کنه ... !
لابد من بچه اش نیستم ... !
و این ضرب المثل گیلکی به یادش میاد که "امه پِئر زنه زاکیم" ... ؟!
یعنی ما بچه زن بابایی ام دیگه ... !؟
این ضرب المثل هم در مواقعی که فرد در موقعیت تبعیض قرار می گیره به کار برده میشه ...
زاکان یا جاقالان یعنی فرزندان و بچه ها هم که معمولا توهم تبعیض دارند و اغلب فکر می کنند پدر و مادرها به بقیه بیشتر می رسند و ...
البته که این ضرب المثل خیلی مصادیق دیگه هم داره که بماند ...
ممنونم از شما دوستان خوبم ...
جواب ها و برداشت های شما خیلی جالب بود! ... :)