- ۰۳ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۵۷
چندی پیش مطلبی تو یکی از شبکه های اجتماعی موبایلی خوندم که نکاتِ جالبی درباره سال 94 داشت ...
اینکه لحظه تحویل سال جدید ساعت 2 و 15 دقیقه و 11 ثانیه روز شنبه 1 فروردین 1394 هجری شمسی مطابق با 30 جمادی الاولی 1436 هجری قمری و 21 مارس 2015 میلادی هست ... (+)
ضرب المثل شیرین فارسی "شنبه به نوروز افتاد" براش اتفاق می افته ...
سال ها طول می کشه تا سال جدید در روز شنبه تحویل بشه و اگر شروع سالی با شنبه باشه اونو خوش یُمن می دونند ...
به همین خاطر وقتی یه اتفاق غیرمنتظره خوب رُخ میده میگن: چی شده شنبه به نوروز افتاده ... ؟!
سه شنبه 4 فروردین هم سالروز شهادتِ خانوم فاطمه زهرا (س) هست ...
آهان؛ سیزده به در افتاده روز پنجشنبه و روز قبلشم تعطیله و فرداشم جمعه هست ... !
تا دلتون بخواد مناسبت ها یه جوری افتادن که سال 94 سالی پُر از تعطیلی های سه روزه و چهار روزه در کُل سال باشه و تقریبا یه رکورده برای خودش ... !
فعلا همین ها ... :)
بقیه اکتشافات رو هم از تقویمِ آدرسی که لینک کردم به دست بیارید ...
البته اگر وقت و حوصله اش رو داشتید ...
عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی:
در حالی که باید درآمد مالیاتی جایگزین درآمد نفتی شود اما سالانه بین 50 تا 60 هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی در کشور وجود دارد ... (+)
استاد مشفق کاشانی شاعر پیشکسوت درگذشت ... (+)
"مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز ...
چشم در راه تو صاحب نظرانند هنوز ...
لاله ها، شعله کش از سینه داغند به دشت ...
در غمت، همدم آتش جگرانند هنوز ...
از سرا پرده غیبت، خبری باز فرست ...
که خبر یافتگان، بی خبرانند هنوز ...
رهروان، در سفر بادیه حیران توأند ...
با تو آن عهد که بستند، برآنند هنوز ...
ذره ها در طلب طلعت رویت با مهر ...
هم عنان تاخته چون نوسفرانند هنوز ...
طاقت از دست شد ای مردمک دیده ! دمی ...
پرده بگشای که مردم نگرانند هنوز" ...
حضور نو عروس صومعه سرایی در جلسه امتحان با لباس عروس ...
شقایق رحیمیان؛ دانشجوی سال سوم حسابداری دانشگاه آزاد اسلامی صومعه سرا در اقدامی جالب با لباسِ عروسی سر جلسه امتحان حاضر شد ... (+)
عروس خانوم که – ظاهرا - علاقه زیادی به درس خوندن داره برای اینکه از درس 3 واحدی حسابداری صنعتی نمره قبولی بگیره با همسرش به جلسه امتحان رفت ! ... :|
داماد هم ضمن استقبال از این تصمیم و همراهی اش گفت: خوشحالم که همسرم به درس خوندن علاقه داره ...
در ضمن اون روز؛ روزِ تولدِ شقایق خانومِ 21 ساله هم بود ...
اما بشنوید از مسئولان دانشگاه آزاد اسلامی صومعه سرا که 10 میلیون تومان وام قرض الحسنه به این زوج خوش ذوق دادند ...
و استادِ عروس خانوم هم که به خاطرش یه نمره به تمومِ دانشجویانِ اون درس هدیه داد ... :))
شهرستان صومعه سرا در غرب استان گیلان قرار داره ...
سوژه این پُست روزی به ذهنم رسید که خبری از آخرین وضعیت هواپیمای گُمشده مالزی از شبکه خبر پخش می شد ...
پس از شنیدنِ این خبر من و یکی از همکاران - به طور همزمان - لبخند زدیم ... !
اما علت این لبخندِ بی جا برای یک خبر تأسف بار چه بود !؟ ... :/
جوکی در موردِ این خبر یادم اومده بود که روز قبلش برام فرستاده بودند:
" تجربه نشون داده به خلبان های مالزیایی نباید گفت: برو گمشو ... ! جدی می گیرن " ... !
حدس زدم اون بنده خدا هم به همین بلایِ ناخواسته دچار شده که از شنیدن خبر - ناخودآگاه - خنده اش گرفته ... !
خیلی جدی ازش پرسیدم: کجایِ خبر خنده دار بود ... ؟!
گفت: نه ... !! یادِ یه جوک افتادم در مورد این خبر ... !
میگن: " خلبانِ هواپیمای مالزیایی هنوزم داره به کمک خلبان میگه: ولی همون بریدگی اول فکر کنم باید می پیچیدیم " ... !
اینو که گفت، همه زدند زیر خنده و یکی یکی یادشون اومد جوک هایی که درباره هواپیمای مالزی شنیده یا خونده بودند و صدایِ گوینده خبر گُم شد بین اون همه جوک و خنده و تفسیر و تحلیل های طنزگونه ! ... :|
این خوب نیست که این روزها هر مبحثی که پیش میاد به جایِ اینکه بیشتر و اول حدیث و آیه و شعر و روایت تداعی بشه برامون؛ جوک و طنز و تمسخر یادمون میاد ... !؟
تازه فکر کنید بخواهیم حدیث و آیه و شعر هم بگیم ...
اول از کجا معلوم، درست و حسابی و کامل و جامع یادمون بیاد مثلِ این جوک هایِ ریزه میزه ... !؟
دوم اینکه معمولا تو جمع و گروه هایی که هستیم بقیه استقبال و همراهی چندانی نمی کنند ...
ذائقه ها عوض شده و افراد – به ویژه نسلِ جوان - متأسفانه بحث های سطحی و گذرا رو بیشتر ترجیح میدن ...
نیم نگاهی به جمع هایِ امروزی نشون میده که بخش زیادی از محاورات و گفتگوهای دنیای واقعی و مجازی ما طنز و جوک و فکاهی هست ...
اصلا چرا راهِ دور بریم ... ؟!
همین برنامه هایِ رادیو، تلویزیون، ویدئوها، پیام ها و تصاویری که در شبکه های اینترنتی و موبایلی منتشر میشه بخشِ بزرگیش رو طنز و خنده و هجو و هزل تشکیل میده ...
همین جا باید بگم که مشکلی با طنز و خنده حلال نیست ...
محیط های شاد و مفرح خیلی هم مطلوب و دوست داشتنی هست اما هر چیزی حد و اندازه ای داره که من فکر می کنم این روزها این جوک گویی ها کمی زیادتر از معمول شده ...
به خصوص +18 ها که دیگه هیچ حریمی رو نمی شناسند و آشکارا و بی پرده تو گوشی های همراهِ اکثر نوجوانان هم پیدا میشه ...
شوخی های زننده و سخیف با بزرگان و مشاهیر کشور هم که دیگه جایِ خود داره ...
یکی دو سالِ پیش که از انتشارِ پیامک های طنز و هجو و شوخی با دکتر شریعتی احساسِ خطر کرده بودیم از همین تغییر ذائقه و سرگرم شدنِ نسلِ جوان و نوجوان با مسائل سطحی گفتیم ... (+)
اشکالِ کار اینجاست که در عصرِ انفجارِ اطلاعات ما بمبارانِ جوک شده ایم و به روی خودمون هم نمیاریم ... !
گرچه خدا رو شکر همه این طور نیستند و این حال و هوایِ بخشی از جامعه هست اما همین رو هم نمیشه نادیده گرفت چون این رویه واگیرداره و سرعتِ گسترش بالایی داره ...
میگید نه ... ؟!
یه روز با همین نگاه به رفتار و گفتارِ خودتون و اطرافیانتون توجه کنید ... !
"اَنْ یَجعَلنِی مَعَکُمْ فی الدُّنیا وَ الاخرةِ" ...
"این که آرزو می کنم ...
همیشه با تو باشم ...
یعنی خیلی دوست دارم ...
همیشه شبیهِ تو باشم" ...
با تشکر از: حسینیه دل ... (+)
"چه ایده بدی بوده، دایره ای ساختنِ ساعت ...
احساس می کنی همیشه فرصتِ تکرار هست ...
قرار بوده هشت صبح بیدار شوی و می بینی شده هشت و ربع ...
میگویی: اشکالی ندارد تا نُه می خوابم بعد بیدار می شوم ... !
قرار بوده امشب ساعت نُه یک ساعتی صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ده شده ...
می گویی: اشکال ندارد. فردا شب ساعت نُه می خوانم ...
ساعت دروغ می گوید ...
زمان دور یک دایره نمی چرخد ... !
زمان بر روی خطی مستقیم می دود و هیچ گاه، هیچ گاه، هیچ گاه باز نمی گردد ...
ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است ...
ساعتِ خوب؛ ساعتِ شنی است ...
هر لحظه به تو یادآوری می کند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد ...
اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکور ها و مجسمه ها و ستون ها، ساعتِ شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و می گویم در آن ساعت شنی، آن قدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد ...
تا هر لحظه که رو به رویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان خط است نه دایره و زمانِ رفته دیگر باز نمی گردد " ...
با تشکر از: محمدرضا شعبانعلی ... (+)
"مُجری: پسرخاله چرا انقدر ناراحتی ... !؟
پسرخاله: امروز یه بچه رو دیدم داشت سرِ چهار راه گل می فروخت ...
مُجری: از دیدن اون بچه ناراحت شدی ... !؟
پسرخاله: نه ... !
مُجری: پس چی ناراحتت کرده ... !؟
پسرخاله: همین دیگه ... !
از این ناراحتم که فهمیدم دیدنِ اینجور بچه ها انقدر واسم عادی شده که دیگه ناراحتم نمیکنه" ... !
خاطره برفی مشترک ... :))
پی نوشت:
خُب ...
اینم برفِ زمستانی ما که – بالأخره – نزولِ اجلال فرمود ... (+)
البته این اولین برفِ امسالِ ما نیست ها ...
نخستین برف 93 دهم فروردین ماه به زمین نشسته بود ! ... (+)
برفِ زمستانی اما یه چیزِ دیگه است ... (+)
دمایِ هوای استانِ ما امروز تا 15 درجه کاهش پیدا کرد ...
هواشناسی پیش بینی کرده بارش برف تا روز یکشنبه ادامه داشته باشه ...
استانداری گیلان از تمام دستگاههای اجرایی خواست برای خدمت رسانی هر چه بهتر به مردم و رویارویی با حوادث احتمالی آماده باشند ...
بر اساس گزارش های دریافتی 39 اکیپ راهداری و 250 دستگاه ماشین آلات و 380 نفر نیروی راهدار آماده ی خدمت رسانی هستند ...
شناسایی 49 گردنه برف گیر، تأمین گاز گیلان با دو خط لوله، ذخیرهسازی 385 تن گاز مایع در استان و ذخیره سوخت جایگزین در واحدهای تولیدی گیلان و دوگانهسوز کردن نانواییهای گیلان و ... از دیگر اقداماتی هست که برای این مدت پیش بینی شده ...
امیدواریم کارساز باشه، زمستانِ امسال مشکلی پیش نیاد و خاطراتِ تلخِ برفِ 83 و 86 دیگه تکرار نشه ...
البته هر چقدر ما نگرانِ این مسائل هستیم یه عده عزیزِ دانش آموز و دانشجو گوش به زنگِ تعطیلی های زمستانی هستند و لغوِ امتحانات ! ... :)
مثلِ ترولِ همین پُست ... :))
"ماه فرو ماند از جمالِ محمد (ص) ...
سرو نباشد به اعتدالِ محمد (ص) ...
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست ... در نظر قدر با کمالِ محمد (ص) ...
وعده ی دیدار هر کسى به قیامت ... لیله اسرى شب وصالِ محمد (ص) ...
آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى ... آمده مجموع در ظلالِ محمد (ص) ...
عرصه گیتى مجال همت او نیست ... روز قیامت نگر مجالِ محمد (ص) ...
و آن همه پیرایه بسته جنتِ فردوس ... بو که قبولش کند بلالِ محمد (ص) ...
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد ... تا بدهد بوسه بر نعالِ محمد (ص) ...
شمس و قمر در زمین حشر نتابد ... نور نتابد مگر جمالِ محمد (ص) ...
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد ... پیش دو ابروى چون هلالِ محمد (ص) ...
چشم مرا تا به خواب دید جمالش ... خواب نمى گیرد از خیالِ محمد (ص) ...
سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى ...
عشق محمد (ص) بس است و آل محمد (ص)" ...
پی نوشت:
یادش بخیر ...
از معدود شعرهایی بود که دورانِ دانش آموزی حفظش کرده بودیم ... :)