سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سلام خوش آمدید

۳۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۷
  • یک خبرنگار ...

"برای دوستی تمنا کن ولی خوار نشو" ...

  • ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۰
  • یک خبرنگار ...

"جان نباشد جز خبر در آزمون ...

هر که را افزون خبر جانش فزون" ...

این شعر مولوی رو بسیار دوست دارم ...

خبر برای من همیشه همین طور بوده و هست ...

فردا روز خبرنگار هست؛ 

به یاد شهید محمود صارمی و گرامیداشت سایر شهدای خبرنگار ...

و پاسداشت خبرنگاران ...

امسال چهارمین سالی هست که این روز رو در وبلاگم ثبت می کنم ...

خبرنگار مرداد 91، قاصدک مرداد 92 و press مرداد 93 ...

پُست سوم متأسفانه بر اثر مشکلات بلاگفا از دسترس خوانندگان خارج شده ...

البته من نسخه پشتیبانش رو دارم و کپی کامنت های رسیده پارسال رو ... (++)

یادِ تمام دوستان و محبت های آنها بخیر ...

تبریک به دوستانِ خبرنگارم ...

گرچه ما خبرنگارها در روز خبرنگار کمی بداخلاق میشیم ... !

چرا رو نپرسید که "اگر گویم زبان سوزد" ... !

بگذریم ...

دعای همیشگی:

"خدایا چنان کن سرانجام کار ...

تو خشنود باشی و ما رستگار" ...

  • ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۲
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

نسل کنجکاو ! ... :)

  • ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۵
  • یک خبرنگار ...

"درد بی دردی علاجش آتش است" ... 

  • ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۱
  • یک خبرنگار ...

گنجشک ها سواد ندارند ...

"دو گنجشک که تازه همدیگر را پیدا کرده اند نزدیک ساختمانی بزرگ و شلوغ ...

روی درخت بلندی نشسته اند و به ورود و خروج آدم ها از ساختمان نگاه می کنند ...

یکی از گنجشک ها می گوید: اون دو تا رو نگاه کن ...

و زن و مردی را نشان می دهد که آرام ولی مصمم - با هم - به سوی ساختمان می روند ...

گنجشک دیگر می گوید: چقدر جالب ... 

اونا هم مث ما تازه همدیگر رو پیدا کردند ...

بعد عاشقانه به هم نگاه می کنند و می خندند و پرواز می کنند ...

زن و مرد به ساختمان شلوغ می رسند و خیلی آرام از دری وارد می شوند که بالای آن نوشته: دادگاه خانواده" ...

  • ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۰
  • یک خبرنگار ...

"یک عمر باید بگذرد؛

تا بفهمی بیشتر غصه هایی که خوردی ...

نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود" ... 

  • ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۰
  • یک خبرنگار ...

"اعوذُ بالله مِن نَفسی" ... 

"عارفی را پرسیدند:

از اینجا تا خدا چه قدر راه است ... ؟

گفت: یک قدم ...

گفتن: این یک قدم کدام است ... ؟!

گفت: پا بگذار روی خودت" ... (+)

  • ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۹
  • یک خبرنگار ...

 .ن:

دستخط دوست بی معرفتم! ... :|

  • ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۲
  • یک خبرنگار ...

منِ امروز، ده سال قبل ...

اگر به ده سال قبل بر می گشتم ...

ده سال، نه سال، هشت سال یا حتی شما بگو یک سال، یک ماه یا یک ساعت ...

بازگشت به گذشته - میتونه - برای هر انسانی یک رویا و به قول امروزی ها یک فانتزی باشه ...

تصور این امر محال و تجسم خود در زمانِ از دست رفته همون قدر هیجان انگیزه که بخواهیم به آینده سفر کنیم ...

و زودتر از موعد به آنچه که خواهد آمد، دست یابیم ...

اختراع ماشین زمان از دیرینه ترین آرزوهای بشری بود مثل پرواز، طی الارض و از این دست نشدنی ها ...

بازگشت به ده سال قبل اگرچه برای من هم جالب و قابل تأمل هست اما هیچ وقت از آرزوهای من نبود ...

چون هرگز از دوباره کاری و از صفر شروع کردن خوشم نیومده ...

برای همین برگشت به اون سال خیلی واسم جذاب و خواستنی نیست ...

با این حال بد نیست کمی از این فرصت خیالی استفاده کنم ...

و برگردم به سال 1384 ...

تا جایی که من یادم میاد اون سال تصمیم کبرائی نداشتم ...

یک خبرنگار بودم؛ عاشق خبر و مشتاق کشف حقیقت ...

پُر از دغدغه ولی آرام و امیدوار ...

امروز هم یک خبرنگار هستم؛ عاشق خبر و مشتاق کشف حقیقت ...

پُر از دغدغه، کمی خسته و رنجور ...

اما همچنان امیدوار ...

خوبه همین طور که دارم برمی گردم به یک دهه ی قبل، کمی دقیق تر به اهدافی که در سر داشتم، فکر کنم ...

شعارها و ملاک ها و شاخص هایی که سرلوحه و خط قرمز راه و کارم قرار داده بودم ...

"بیشتر مراقب مایسطرون ها باید بود" ...

"به چه ارزد قلم و دست اگر در ره خلق / نکند پیشه طرفداری مظلومان را" ...

و ...

در این سال های پُر فراز و نشیب بارها به خاطر این اهداف، زمین خوردم و بلند شدم ...

دلسرد شدم و دلگرم شدم ...

اما هیچ وقت ناامید نشدم ...

خوبه در مسیر بازگشت؛ خارهای سر راه رو بردارم ...

علف های هرز دور و بر رو بکنم و دور بریزم ...

صداهای ناهنجار رو نشنوم و پارازیت های گاه و بیگاه رو از اطراف دور کنم ...

سخته ولی همچنان تلاش کنم زیبایی ها رو بیشتر ببینم ...

و یک اصل بسیار مهم رو فراموش نکنم ...

مهربانی و دیگر هیچ ...

درسته خیلی اوقات چوب مهربانی رو خوردم اما یک پاک کن بردارم و هر وقت رو که نامهربان بودم، از گذشته ام پاک کنم ...

اون وقت همیشه راهی پُر از گُل و سبزه و آب و درخت و ابر و آسمان پیش روی من خواهد بود ...

چشم اندازی رویایی برای من تا زندگی کنم آن طور که باید و شاید ...

درسته روحیه ام در اون سال خیلی بهتر از امروز بود اما کفه ی ترازوی تجربه ی الانم نسبت به ده سال قبل سنگین تره ...

و یک وجه مشترک قوی؛ اینکه همیشه امیدوارم ...

اون وقت شاید برای اولین بار از یک شروعِ دوباره خوشم بیاد ...

با این تفاسیر منِ امروز اگر به سال 84 برگرده همین راه رو مصمم تر، شادتر و با انگیزه تر خواهد پیمود ...

سلام

و سپاس از دوستان خوبم ...

به خصوص تشکر ویژه از معرفت و محبت همراهان همیشگی وبلاگ ...

مطلبی که خوندید رو به توصیه جناب گیله مرد ...

و به بهانه شرکت در مسابقه وبلاگی من امروز، ده سال قبل نوشتم ...

سوال جالبی داشت ...

بد نیست شما هم بهش فکر کنید ...

نتایج خوبی داره ...

دوست داشتید در مسابقه اش هم شرکت کنید ...

به قولی؛ هم فال است هم تماشا ...

  • ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۵
  • یک خبرنگار ...
سوژه نگار

صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه بعد از آزادسازی توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..

طبقه بندی موضوعی