سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سلام خوش آمدید

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوژه نگار» ثبت شده است

**********************

"گر بدی گیرد جهان را سر به سر

از دلم امیدِ خوبی را مبر" ...

**********************

سلام،

سوژه نگار ۱۱ ساله شد ...

هرچند که ۵ ساله وبلاگ نویسی رو کنار گذاشتم ...

نوشتن رو نه البته ...

کم و بیش اینستاگرام، تلگرام و توییتر می‌نوشتم ...

یکی یکی کنارشون گذاشتم تا دوباره رسیدم به اینجا ...

خوب که نگاه می‌کنم

زندگی مجازی من عینِ زندگی واقعی منه ...

کوچ، دلتنگی، بی‌اعتمادی، تنهایی (خودخواسته!:) و ...

یادش بخیر؛

اردیبهشت ۹۱ این وبلاگ رو با هدف تبادل نظر ایجاد کردم ...

و حالا سال‌هاست دیگه نه وقتش رو دارم نه حوصله‌اش رو ...

در بلاگفا که بودم؛

خواهرم به طور ناگهانی از دنیای ما رفت ...

در اینستاگرام می‌نوشتم که بابا به رحمت خدا رفت ...

و در توییتر هم به نوعی میشه گفت؛ امیدم رو از دست دادم ...

هر کدوم از اینها شاید، عامل ترکِ هر یک از اون فضاها شد ...

**********************

و حالا اینجا هستم ...

نمی‌دونم تا کی!؟ ...

همین‌قدر می‌دونم که همچنان مراقب مایسطرون‌ها باید بود ...

  • ۱۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۰۰
  • یک خبرنگار ...

یک سال گذشت ...

از ییلاق قشلاق وبلاگی ام ...

درست از وقتی که تصمیم گرفتم از وبلاگ نویسی ام کم کنم ... 

به دلایل مختلف ...

اما در تمام این مدت در هر دو وبلاگ حضور داشتم ...

وبلاگ نویسی ...

بعد از خبرنگاری دومین کاری هست که نمیتونم ازش دست بکشم ...

اعتیاده یا عشق، نمی دونم ... ؟!

اما دلم نمیخواد بذارمش کنار ...

حتی اگر کارکرد قبل رو نداشته باشه ...

یا تبادل نظر سابق رو ...

این مجله اینترنتی همچنان منتشر میشه ...

ان شاءالله ...

چرا که تا خواننده هست، نوشتن باید ...

همچنان در بلاگفا ساکن هستم ... (+)

"نه بی او می‌ توان بودن ... 

نه با او می ‌توان گفتن" ... 

سعدی علیه الرحمه ...

  • ۲۰ آذر ۹۵ ، ۱۸:۴۵
  • یک خبرنگار ...

آخ آخ آخ ...

وبلاگ بیچاره من ! ... :(

آمارگیر میگه:

امروز هیشکی اینجا نبود ... !؟

البته هیشکی هیشکی هم که نه ... !

خودم یکی چند باری اومدم ...

خزنده ها هم که مهمان همیشگی اند ! ... :|

و یکی چند دوست هم از اینجا تشریف آوردن وب بلاگفا ...

این وضعیت - البته - قابل پیش بینی بود ...

دنبال کنندگان که آپ جدیدی از ما مشاهده نمی کنند ...

لینک های ارجاع دهنده هم یه راست میان سوژه نگار دات آی آر ...

دامنه ir رو که به بلاگفا انتقال دادم ...

خیلی از آرشیو مطالبم ناقص شد ...

به خصوص از طریق عبارات جستجو شده ...

در سیستم وبدهی بلاگ بیان؛

دامنه اختصاصی اصلی که داشته باشی ملاک موتورهای جستجو خواهد بود ...

با قطع اتصال دامنه تغییری در محتوا و ظاهر سایت ایجاد نمیشه ...

و مطالب، نظرات، قالب و غیره در سایت حفظ خواهد شد ...

ولی به جایگاه شما در موتورهای جستجو لطمه وارد میشه ! ... :/

برای همین هست که سوژه نگار با آدرس blog.ir ...

که در یک سال گذشته زیر دامنه بود ...

در حال حاضر جایگاهی در موتورهای جستجو نداره ... 

و این تغییر آدرس صفحات وبلاگ در موتورهای جستجو ...

احتمالا مدت زیادی طول بکشه ...

  • ۲۷ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۹
  • یک خبرنگار ...

 کوتاه نوشت:

دوستان خوبم ...

سوژه نگار از امروز در بلاگفا بروز میشه ...

در صورت تمایل کلیک رنجه بفرمایید ...

  • ۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۵
  • یک خبرنگار ...

آمار چه می گوید ... ؟!

آمارگیر وبلاگ چند روزی بود که بهم می گفت:

کم کم داری به یک سالگی ورود سوژه نگار به بلاگ بیان نزدیک میشی ...

الکی مثلا من حواسم نبود! ... :)

یک سال پیش در چنین روزی بالأخره خودم رو راضی کردم که از بلاگفا کوچ کنم ...

اون موقع هنوز دچار دردسرهای عظیم نشده بود ...

من به خاطر محدودیت های قسمت نظرات و لینک ها و پیوندها شاکی بودم ...

365 روز گذشت ... (+)

نمی نویسم چطور بود ... !؟

فقط تشکر از خدایی که همیشه هست ...

تشکر از دوستی که همراهی کرد ما رو برای اومدن به اینجا ...

تشکر از دوستانی که هستند هنوز ...

و تشکر از خوانندگان محترم ...

بفرمایید چای ... :)

  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۴
  • یک خبرنگار ...

سال ها پیش وبلاگ نویسی نوشت:

"یک خط وبلاگ نوشتن از هفتاد ساعت چت کردن بهتر است ...

و یک روز زندگی کردن از هفتاد سال وبلاگ نوشتن بهتر است" ...

* * *

صرفا جهت تأمل ...

  • ۱۳ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۷
  • یک خبرنگار ...

خُب باید به اطلاع برسونم که؛

میخوام نوع جدیدی از وبلاگ نویسی رو تجربه کنم ...

تا اطلاع ثانوی قسمت نظرات تمام پُست ها غیرفعال میشه ...

تک گویی، مونولوگ یا هر چی که اسمش رو بذاریم ...

که، کجا، کی، چه، چرا و چگونه اش رو هم تکرار نمی کنم ...

چون بارها نوشتم به خصوص در پُست لینک تکانی ...

البته این قانون عطف به ماسبق نمی شود ... :)

  • ۲۲ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۹
  • یک خبرنگار ...

پُست قبلی در گرامیداشت یاد مولوی؛ شاعر بزرگ ایرانی بود ...

و در بازخوانی که داشتم متوجه شدم قرار پانصدمین پُست سوژه نگار در بلاگ بیان بوده ...

یادش به خیر ...

پُست صدتایی ها رو میگم ...

یکی از دوستان خوب ما از اختصاص عدد هزار به هزارمین پُستش در یک وب سایت خبر داده بود ...

اون روز در جوابش نوشتم:

هزارمین پُست ... 

نور علی نور هست ...

اما چه طاقت و مداومتی میخواد که آدم به اون مرتبه برسه ... ؟!

و امروز بعد از حدود 8 ماه از اون تاریخ طاقتی از من طاق شد در این وبلاگ ...

که به قول بهشت درون بزرگوار: بماند ... 

این مطلب ثبت شد فقط برای تشکر از حضرت دوست ...

هم او که به قول مولوی خطاب به ما فرمود:

"جانا به غریبستان چندین به چه می‌ مانی ...

باز آ تو از این غربت تا چند پریشانی ... 

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم ... 

یا راه نمی ‌دانی یا نامه نمی ‌خوانی" ... (+)

  • ۰۸ مهر ۹۴ ، ۲۱:۳۲
  • یک خبرنگار ...

تابستان داغ 94 به سر رسید و پاییز در راهه ...

مثل همیشه مروری داشته باشیم به گذشته و برنامه ریزی برای آینده ...

پیوندهای وبلاگ رو برداشتم ...

صفحه تبادل لینک رو هم به لینک دوستان تغییر دادم ...

وب نویس ها اصطلاحی دارند به نام لینک تکانی که هر از گاهی در فواصل مختلف سال انجام میدن ... 

بارها گفتم: تبادل نظر، اشتراک فکر و اندیشه و مشارکت در بحث ها از اولویت های وبلاگم هست ...

همیشه هم از دوستان همراهم در این زمینه ممنون بوده و هستم ...

یادش بخیر ...

یاد پُست عید توی اسفند ماه 91 افتادم ...

بگذریم ...

با توجه به حذف، رکود و تعطیلی بسیاری از وبلاگ های لینک شده و خواننده خاموش شدن برخی از دوستان و عدم مشارکت عمومی در بحث های وبلاگ به نظرم دوران لینک های وبلاگی به سر اومده ...

هر چند نظرات شفاهی، خصوصی یا اظهار نظر دوستان در پیام رسان های موبایلی درباره موضوعات وب برای من ارزشمند هست اما چون خوانندگان سوژه نگار از این نظرات بهره مند نمیشند – در حال حاضر -  اشتراک فکر مورد نظر من توی وبلاگ اتفاق نمی افته ...

از اونجایی که فرصت وب گردی های من هم - نسبت به گذشته - خیلی محدود شده و تعداد وبلاگ های آپدیت و بروز هم خیلی کم، پس تبادل لینک معنای سابق خودش رو از دست داده ...

از انتظار کشیدن، دوستی های اجباری و تحمیلی – هم - هیچ وقت خوشم نیومده ...

اسامی دوستان وبلاگی بلاگفا و بلاگ بیان رو در بخش دنبال شده ها قرار دادم؛ در صورت آپ شدن مطالبشون رو حتما میخونم و در صورت امکان نظرم رو هم می نویسم ...

وبلاگ های سایر دوستان رو هم بوکمارک کرده – هر از گاهی – بهشون سر می زنم ...

ضمن سپاس از همه خوانندگان خاموش و روشن، به زودی یه سری از خبرگزاری ها و سایت های خبری بروز و پایگاه های اطلاع رسانی مفید رو در صفحه اول لینک می کنم ...

ان شاءالله ...

"خدایا چنان کن سرانجام کار / تو خشنود باشی و ما رستگار" ...

  • ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۴
  • یک خبرنگار ...

چه زود 6 روز از شهریور گذشت ... ؟!

خیلی از این ماه خوشم میاد ...

از همون روز اولش بوی ماه مهر میده! ... :)

نه اینکه سال هاست از درس و کلاس و امتحان به دور هستم؛ شمارش معکوس رسیدن به پاییز رو دوست دارم ! ... :))

شهریورِ شمال خیلی زیباست ...

آسمونش اغلب ابری، هوای خنک و بارانی ...

اولین روز شهریور ماه یعنی یکشنبه پیش مطلبی نوشتم درباره افزایش تعداد پُست های کامنت بسته سوژه نگار ...

و به دنبالش افزایش انتقاد و اعتراضات برخی دوستان همراه ...

با توجه به کاهش روزافزون وقت برای وبلاگ نویسی و وب خوانی و نظر به انتقادات به حق دوستان، از شما خواسته بودم نظرتون رو درباره تغییر این شیوه اعلام کنید ...

اینکه موافقید قسمت نظرات بیشتر پُست ها باز باشه ولی پاسخ به کامنت ها محدود بشه ... ؟

به عبارتی - برای صرفه جویی در وقت - دیگه به نظرات پُست های فقط خواندنی جواب ندم ... ؟

در هفته ای که گذشت این تصمیم رو اجرا کردم تا بازخوردش رو ببینم ...

حتی تعداد بروزرسانی رو افزایش دادم ...

حدود 16 پُست در 6 روز ...

6 مطلب با هدف تبادل نظر پُست شده بود و 10 پُست – در واقع – فقط خواندنی بود ...

طبق تصمیم اعلام شده به کامنت های رسیده جواب ندادم ...

البته که کامنت های 5 تا از این پُست ها رو نشد که جواب ندم! ... :|

با جمع بندی نظرات خصوصی و عمومی این چند روز به این نتیجه رسیدم که اکثر دوستان شاید - در وهله اول - به پُست های کامنت بسته اعتراض داشته و دارند ولی بی پاسخ موندن کامنت ها رو هم نمی پسندن ...

ضمن اینکه اغلب قبول دارند که پاسخ به تمام کامنت ها وقت آزاد میخواد ...

پیشنهادهایی مطرح شد ...

 از جمله اینکه پست های کامنت بسته خیلی پشت سر هم نباشه ...

دوستان عزیز خواننده - در صورت تمایل - نظرشون رو با اشاره به پُست کامنت بسته تو هر پُستی که قسمت نظراتش باز هست، بنویسند ... 

کاری که قبل از این هم برخی همراهان انجام می دادند و من همیشه ممنون بوده و هستم ...

به این ترتیب جامعه آماری کوچک ما - باز هم - روال قبل رو پیشنهاد کرد ... !

بسیار سپاسگزارم از شما دوستان عزیز به خاطر حضور، همراهی، نظر و همفکری ...

همچنین تشکر ویژه از تعدادی از دوستان که حضور و نظرشون در تمام پُست های این چند روز مشهود و قابل تقدیر بود ... 

و دعای همیشگی: "خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار" ...

  • ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۵۷
  • یک خبرنگار ...

کامنتام کو ؟! ... :|

روز میلاد آقا امام رضا (ع) به رسم ادب و عرض تبریک به وب های بسیاری از دوستان سر زدم ...

بعد عمری خواستیم صله رحم مجازی انجام داده باشیم ...

برای بیشتر از 20 تا از دوستان بلاگفایی که هنوز رگه هایی از حیات تو وبلاگ هاشون دیده می شد، کامنت تبریک نوشتم ...

تا شب میلاد که هیچ وبی در بلاگفا باز نمی شد ... !

دلیلش رو هم حملات DDOS به سرورهای سایت اعلام کرده بودند ... !

امروز که بهشون سر زدم ببینم هستند یا نه ... ؟!

اثری از کامنت های صمیمانه ما نبود ... !

دریغ از یک مورد ... !

کاشف به عمل اومد که اصلا کامنتی بهشون نرسیده ... !

همون داستانِ تکراری کامنت خوری ! ... :/

بلاگفای نامرد ... !

  • ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۱
  • یک خبرنگار ...

"هنوز که در باغ نظرات بسته است" ...

"چرا ی سری پستات نمیشه نظر داد ...

خب اجازه انتقاد بده دیگههههه" ...

"چرا کامنت دونی مطالب تعطیله" ؟! ... :\

"چرا بخش نظرات همش بسته است" ... ؟ 

"این کامنت های پست ها رو می بندید آدم می مونه چکار کنه بعضی مواقع ... !

باید دیده بانی بدیم ببینیم کی کامنت ها باز میشه نظر چند تا پست رو یکجا بدیم" ... :)

"چرا چند تا در میون نظرات فعاله" ... ؟

"چرا پست میذاری نظرات غیرفعاله" ... !

"باز کامنت دونی پستات بسته بود باز کامنت دونی بسته بود" ... ؟

"چرا ملت دقت نمی کنند از پست با کامنت بسته بدم میاد" ... دی :

"به نشانه اعتراض در مورد این مطلبی که قسمت نظراتش بسته است ...

تا اطلاع ثانوی نظری نمیدهم" ...

"چرا نظرات مطالب نخست بستن ... ؟!

خُب می خوایم اظهار فضل کنیم" ... !

اینها بخشی از اعتراضات و انتقادات دوستان درباره پُست های کامنت بسته سوژه نگار بود ...

خُب من همیشه توضیح دادم که؛

بعضی پُست ها read only هستند ...

یعنی گاهی برخی مطالب به نظرم فقط خواندنی میاد ... 

یه جور یادآوری از قبل یا یادگاری از این ایام برای بعد و ... 

برخی پُست ها همین طوری یهویی اند و بیشتر برای خوندن ...

امکان ارسال نظر برای برخی پُست ها رو غیرفعال می کنم که بیشتر بهشون فکر کنیم تا درباره اش بگوییم و بنویسیم ...

هم خودم و هم دیگران ...

علی رغم اینکه نظر مخاطبان و دوستان خیلی برام مهمه ...

البته هر کی هر جای این وب کامنت بنویسه مایه امتنان من هست ...

ضمن اینکه گاهی خودم وقت چندانی برای وب نویسی و وب خوانی ندارم ...

و کمتر تو وب های دوستان مشارکت دارم ...

پُست ها رو کامنت بسته می کنم که بیشتر شرمنده شون نشم ...

از طرفی هم؛

درسته که نظرات خوانندگان و تبادل فکر و اندیشه برام مهمه اما اینم می دونم که هدف اصلی انتقال پیام هست ...

و حضور و همراهی هم - فقط - به کامنت نوشتن نیست ...

مثل خیلی از دوستان که اسم وبشون اینجا هست ولی تعداد کامنت های عمومی شون خیلی کمه ...

حضور میتونه معنوی باشه، راهنمایی باشه، در حد انتقاد و پیشنهاد مثلا ...

و یا حتی اونایی که زمانی برای ما تأثیرگذار بودند و هنوزم بهره مندیم از اون دریافت ها و از یاد نبردیم الطاف و محبت هاشون رو ...

مهر و صفا و دوستی و همراهی فقط در کامنت خلاصه نمیشه ...

و یا لزوما برای تمام پُست ها کامنت نوشتن ...

اما خُب نظر و بازخورد مخاطبان همیشه برای روزنامه نگارها و خبرنگاران مهم و قابل توجه بوده و هست ...

خودم هم که - طبق سوابق - اصلا در زمینه کامنت نوشتن خسیس نیستم ! ... :))

به خصوص وقتی که آنلاین باشم و ببینم دوستی بروز کرده - اگر وقت و شرایطش باشه - بی معطلی نظرم رو می نویسم ...

برای دوستانی که اینجا حضور دارند که دیگه حتما ...

و همیشه ممنونم از دوستانِ همراه برای کلیک رنجه و مشارکت در بحث ها ...

ارزش و قدر کامنت های دوستانم رو می دونم در روزگارِ لایک و دیس لایک ...

با این حال با کم شدن وقت و فرصت وبلاگ نویسی و وب خوانی ام ...

پست های کامنت بسته وبلاگ رو به فزونی گذاشت و به دنبالش اعتراضات و انتقادات شدت گرفت ... 

منم که انتقادپذیر! ... :))

تصمیم گرفتم شیوه وبلاگ نویسی رو تغییر بدم ...

اینکه زین پس پُست های کامنت بسته کم و معدود بشه ...

قسمت نظرات بیشتر پُست ها باز باشه ولی دیگه به نظرات پُست های فقط خواندنی جواب ندم ...

و پاسخ به نظرات محدود بشه ...

خُب دوستان بفرمایید نظر مثبتتون چیه ؟! ... :)

  • ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۵
  • یک خبرنگار ...

تا بحث هشتگ و لایک و اپلیکیشن و سرویس آنلاین داغ هست ...

آدرس صفحه اینستاگرام سوژه نگار رو اعلام کنم ... 

با این توضیح که این صفحه رو چندی پیش، فقط برای دیدن و خوندن پُست های دوستانی که حسابشون در اینستاگرام خصوصی هست، ایجاد کردم ...

سه فالوور داریم و سه فالوینگ ...

همون ها که ما رو اغفال و دعوت کردند به اینستاگرامِ جناب زاکربرگ ... !

و سه پُست برای خالی نبودن عریضه ! ... :)

نه قصد بروزرسانی دارم، نه فرصتش رو، فعلا ... !

با این حال وقت و فراغتی – اگر باشه – دوست دارم به صفحات دوستان سر بزنم ...

مثل سایر سایت ها و شبکه های اجتماعی مجازی ...

پس داستان چیه ... ؟!

دوستانی که توی اینستاگرام صفحه دارند - در صورت تمایل و به هر طریقی که مایلند - ما رو خبر کنند تا خواننده باشیم ...

بضاعت ما هم – تا اطلاع ثانوی - در حد لایک و کامنت هست، فقط ...

موفق باشید ...

ستاره بچینید، کامنت بذارید ... :))

  • ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۰
  • یک خبرنگار ...

منِ امروز، ده سال قبل ...

اگر به ده سال قبل بر می گشتم ...

ده سال، نه سال، هشت سال یا حتی شما بگو یک سال، یک ماه یا یک ساعت ...

بازگشت به گذشته - میتونه - برای هر انسانی یک رویا و به قول امروزی ها یک فانتزی باشه ...

تصور این امر محال و تجسم خود در زمانِ از دست رفته همون قدر هیجان انگیزه که بخواهیم به آینده سفر کنیم ...

و زودتر از موعد به آنچه که خواهد آمد، دست یابیم ...

اختراع ماشین زمان از دیرینه ترین آرزوهای بشری بود مثل پرواز، طی الارض و از این دست نشدنی ها ...

بازگشت به ده سال قبل اگرچه برای من هم جالب و قابل تأمل هست اما هیچ وقت از آرزوهای من نبود ...

چون هرگز از دوباره کاری و از صفر شروع کردن خوشم نیومده ...

برای همین برگشت به اون سال خیلی واسم جذاب و خواستنی نیست ...

با این حال بد نیست کمی از این فرصت خیالی استفاده کنم ...

و برگردم به سال 1384 ...

تا جایی که من یادم میاد اون سال تصمیم کبرائی نداشتم ...

یک خبرنگار بودم؛ عاشق خبر و مشتاق کشف حقیقت ...

پُر از دغدغه ولی آرام و امیدوار ...

امروز هم یک خبرنگار هستم؛ عاشق خبر و مشتاق کشف حقیقت ...

پُر از دغدغه، کمی خسته و رنجور ...

اما همچنان امیدوار ...

خوبه همین طور که دارم برمی گردم به یک دهه ی قبل، کمی دقیق تر به اهدافی که در سر داشتم، فکر کنم ...

شعارها و ملاک ها و شاخص هایی که سرلوحه و خط قرمز راه و کارم قرار داده بودم ...

"بیشتر مراقب مایسطرون ها باید بود" ...

"به چه ارزد قلم و دست اگر در ره خلق / نکند پیشه طرفداری مظلومان را" ...

و ...

در این سال های پُر فراز و نشیب بارها به خاطر این اهداف، زمین خوردم و بلند شدم ...

دلسرد شدم و دلگرم شدم ...

اما هیچ وقت ناامید نشدم ...

خوبه در مسیر بازگشت؛ خارهای سر راه رو بردارم ...

علف های هرز دور و بر رو بکنم و دور بریزم ...

صداهای ناهنجار رو نشنوم و پارازیت های گاه و بیگاه رو از اطراف دور کنم ...

سخته ولی همچنان تلاش کنم زیبایی ها رو بیشتر ببینم ...

و یک اصل بسیار مهم رو فراموش نکنم ...

مهربانی و دیگر هیچ ...

درسته خیلی اوقات چوب مهربانی رو خوردم اما یک پاک کن بردارم و هر وقت رو که نامهربان بودم، از گذشته ام پاک کنم ...

اون وقت همیشه راهی پُر از گُل و سبزه و آب و درخت و ابر و آسمان پیش روی من خواهد بود ...

چشم اندازی رویایی برای من تا زندگی کنم آن طور که باید و شاید ...

درسته روحیه ام در اون سال خیلی بهتر از امروز بود اما کفه ی ترازوی تجربه ی الانم نسبت به ده سال قبل سنگین تره ...

و یک وجه مشترک قوی؛ اینکه همیشه امیدوارم ...

اون وقت شاید برای اولین بار از یک شروعِ دوباره خوشم بیاد ...

با این تفاسیر منِ امروز اگر به سال 84 برگرده همین راه رو مصمم تر، شادتر و با انگیزه تر خواهد پیمود ...

سلام

و سپاس از دوستان خوبم ...

به خصوص تشکر ویژه از معرفت و محبت همراهان همیشگی وبلاگ ...

مطلبی که خوندید رو به توصیه جناب گیله مرد ...

و به بهانه شرکت در مسابقه وبلاگی من امروز، ده سال قبل نوشتم ...

سوال جالبی داشت ...

بد نیست شما هم بهش فکر کنید ...

نتایج خوبی داره ...

دوست داشتید در مسابقه اش هم شرکت کنید ...

به قولی؛ هم فال است هم تماشا ...

  • ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۵
  • یک خبرنگار ...

خُب دوستان عزیز؛

کمی مرخصی از وبلاگ نویسی ...

در پناه حق باشید ...

  • ۳۰ تیر ۹۴ ، ۲۰:۵۰
  • یک خبرنگار ...

یاد نگاری برای روز قلم ...

بیشتر مراقب "ما یسطرون" ها باید بود ... 

  • ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۹
  • یک خبرنگار ...

بلاگفا برگشت ... :)

فعلا دسترسی به مدیریت امکان پذیر شد ...

هر چند من پسورد وبم رو فراموش کرده بودم! ... :|

همچنان نمیشه کامنت نوشت ... 

پُست جدید هم نمایش داده نمیشه ...

آخرین مطلب ثبت شده در وبلاگ متعلق به تاریخ 92/12/01 هست ... !

ان شاءالله که رو به راه بشه به زودی ...

  • ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۸
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

خُب پس دسترسی به بلاگفا؛ 

شاید وقتی دیگر ... !

  • ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۷
  • یک خبرنگار ...

اهدایی توسط یکی از دوستان ... :))

پی نوشت:

واقعا واقعا ! ... :)

سپاس از ایشون و همه کامنت نویسان محترم ...

  • ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۹
  • یک خبرنگار ...

بلاگفا جان ... !

به نظرت جُز صبر و شکیبایی کار دیگه ای هم از دست ما برمیاد !؟ ... :|

فقط این احتمالا و امیدواریم که نوشتید کمی تا قسمتی نگران کننده است ... !

البته بازم میگم: خوشحالم که این توضیحات رو مینویسی و هر اتفاقی رو به ما خبر میدی ...

ما هم - عمیقا - امیدواریم مشکل سایت تا آخر هفته رفع بشه ... (+)

ان شاءالله ...

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۱
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

این اطلاعیه جدید بلاگفاست ...

چه عجیب و عجب که ایشون قبلش یه خبری داد به کاربران ... !

البته اگر کاربری باقی مونده باشه که بخواد این دو روز صبر و شکیبایی پیشه کنه ! ... :|

دوستانِ بلاگفایی ما که یکی پس از دیگری یا به ابزارهای ارتباطی دیگه روی آوردند یا به آغوش گرم خانواده هاشون برگشتند ... !

اینم یه اطلاعیه از سوژه نگار ...

با وضعیتی که در لینک ها و پیوندهای وبلاگ می بینم - احتمالا - وبلاگ های غیرفعال رو به صفحه تبادل لینک منتقل کنم ...

و پیوندهای جدیدی - که بروز می کنند و خواننده شون هستم - رو اضافه کنم ... 

  • ۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۰۰
  • یک خبرنگار ...

سال ها پیش وقتی دانش آموزی بیش نبودم؛ نوشتن، بهترین و لذت بخش ترین سرگرمی ام بود ...

هیچ وقت خط خوبی نداشتم ...

بعدها که باید تندنویسی می کردیم هم که دیگه بدخط تر شدم ...

صد رحمت به خط دکترها ...

همیشه می گفتم: ای خدا ... ! 

چی میشه یکی یه خودکار صوتی اختراع کنه که بخونیم و اون خودش بنویسه ... !

تا اینکه تایپ اومد و من تا حدود زیادی خلاص شدم از خودکار به دست گرفتن ... 

این بدخطی اما مانع از این نشد که من ننویسم ...

از همون دورانِ نوجوانی - با الگوپذیری از خواهرم - دفترچه هایی رو به ثبت مطالب، شعر، حدیث و هر آنچه که به نظرم جالب بود ...

اختصاص دادم ...

توی این دفترچه ها هر چی دوست داشتم، می نوشتم و هر جور ...

هیچ ترتیب و آدابی نداشت! ...

برای همین لذت بخش بود و آرامش دهنده ...

برعکس دفترچه های خاطراتم که همیشه مخفی می کردم - این دفترهای یادداشت در معرض دید عموم قرار داشت ...

گاهی هم امانت داده می شد به همکلاسی ها و حتی معلمان ...

کلا خواننده کم نداشت ...

هنوزم تعدادی از اونا رو دارم ... 

اون دفترچه ها بعدها تبدیل به سررسید شدند و بعد از اون هم وبلاگ ... 

به همین راحتی و به همین سادگی ... 

هنوزم وبلاگ نویسی برای من همون قدر لذت بخش و آرامش دهنده هست ...

درباره این وبلاگ در صفحه نگارنده به طور کامل توضیح دادم ... 

اردیبهشت امسال که بیاد سوژه نگار سه ساله میشه ...

در این سه سال اندازه سی سال دوستان خوب و با معرفت پیدا کردم؛ بی اغراق ... 

در این مورد پُست های مختلفی داشتم:

قلم، خبرنگار، عید، تحول، وبلاگ، تبادل نظر، اختصاصی، ساحل و ...

بسیاری از وبلاگ نویسان و کاربران دنیای نت به این وبلاگ اومدند و کلیک رنجه کردند ...

بعضی فقط گذری داشتند و نظری نه ... 

خیلی ها بسیار تأثیرگذار بودند ...

به برخی ها خیلی زحمت دادم ...

مثل دوست و طراح گرامی قالبِ قبلی وب در بلاگفا ...

و دوست عزیزی که در کوچ و اسباب کشی به بلاگ بیان همراهی و راهنمایی ام کرد، به خصوص اون اوائل تا اینجا غریبگی نکنم ... 

بعضیا – اما - خاطرات خوبی برام نذاشتند که بماند ...

برخی به معنی واقعی کلمه؛ دوست بودند و وفادار ...

از خیلی هاشون خاطراتِ فوق العاده خوبی دارم ...

از وبلاگ نویسی، کامنت نویسی، رفت و آمدهاشون گرفته تا انواع برخوردهایی که باهام داشتند ...

اتفاقاتِ زیادی داشتیم؛ وبلاگ هایی که فیلتر شدند یا حذف، تعطیل کردند یا کوچ - با خبر یا بی خبر ...

همچنان و همیشه از همه اونایی که بی خبر رفتند دلخورم! ... :|

هر دوستی عادت و سبک مخصوصی برای خودش داره ...

برخی مثل ما به کامنت ها پاسخ میدن، بعضی نه ...

برخی تبعیضی جواب میدن ... !

یه عده هیچ لینکی ندارند ...

عده ای هم که منو یاد کارتون "سایمون در سرزمین نقاشی" می اندازند ...

شما یادتون نمیاد ...

یکی از کارتون های مورد علاقه ما بود ...

سایمون؛ پسر بچه‌ای با موهای چتری و عینکِ گرد بود که بیشتر وقتش به نقاشی می گذشت و اپیزودهای داستان اغلب از جایی شروع می شد که اون وارد دنیای نقاشی هاش می شد ...

ماجراهای عجیب و غریب این کارتون - در واقع - بر اساس نقاشی هایی شکل می گرفت که سایمون قبلا اونا رو با گچ روی تخته سیاه شگفت انگیز اتاقش کشیده بود ...

یه قسمتی بود که نقاشی های نصفه نیمه دنبالش می کردند و اعتراض که چرا ما رو ناقص العضو کشیدی ... ؟!

اونجا بود که تازه سایمون متوجه شد چقدر نقاشی نیمه کاره داره ... ؟!

برای یکی چشم نکشیده بود؛ برای یکی دهن، یکی دست نداشت و یکی پا و ...

حالا حکایت برخی وبلاگ نویس هاست ... :)

راه اندازی وبلاگ و نیمه رها کردنش یا ایجاد و حذف مکرر وبلاگ های متعدد، چرا ... !؟ 

من نمی دونم ... !؟

یه چند تایی از دوستان هم هستند که همه جا اهل نظرند به ما که می رسند خصوصی اند؛ بیشتر ... !

خُب خواهر من چه کاریه ... !؟

دقیقا - چون خانومند، برام جای تعجب داره ... !

آخ آخ ...

یه عده هم که – فقط - سند تو آل (send to all) هستند ... 

یه کامنت برمی دارند میذارند توی کوله پُشتی شون دوره می افتند در وبلاگ ها ...

کاری ندارند تو چی نوشتی، چی ننوشتی ... ؟!

مثل این آگهی هایِ چاپی از زیر در میندازند توی حیاط و دِ برو که رفتیم! ... :|

اما دوستانِ خوش ذوقی هم داریم که سوژه، تصویر و آهنگ پیشنهاد می کنند ...

و برخی که اهلِ خبرند؛ توی لینک نگار و مهمان نگار همراهم هستند ...

چه خصوصی، چه عمومی، چه خواننده ...

یه تعدادی از خوانندگان وبلاگ ندارند و از دوستانِ نزدیک یا همکلاسی های دانشگاه و همکاران قبلی و فعلی ام هستند یا خواننده هایی که از وبلاگ دوستان دیگه میان گاهی ...

عده ای هم که وبلاگشون رو تعطیل یا حذف کردند ولی همچنان بهمون لطف دارند ...

آهان؛ عده کثیری از دوستان هم وبلاگ نویسی رو رها کردند، رفتند توی لاین و وایبر و واتس آپ و تلگرام و چی و چی ...

مقتضای زمانه هست و خیلی هم مفید در مواردی ...

به شخصه اما وبلاگ نویسی رو بیشتر قبول دارم ...

چون تفکر بیشتری پُشت نوشته ها هست ...

درسته اطلاع رسانی و ارتباطات در شبکه های اجتماعی موبایلی لحظه ای هست اما احتمال خطا و نادرستی مطالب بیشتره ...

ضمن اینکه خیلی ها فقط عضوند و به کار حمل و نقل مطالب در گروه ها مشغولند ... !

بی آنکه تأملی داشته باشند یا اندیشه ای در حد همون یک لحظه ... 

از این هم بگذریم؛ فعلا ...

به این موضوع در آینده بیشتر خواهیم پرداخت؛ ان شاءالله ...

یه موضوع مهم که سر برخی پُست ها پیش اومد و لازم هست که اشاره ای بهش داشته باشم اینه که من علاوه بر اینکه کامنت های ناشناس و نامفهوم رو نمایش نمیدم مگر در موارد خاص ...

یه سری از کامنت ها رو هم تأیید نمی کنم ...

اونایی که به هر دلیلی خلاف منافع ملی و مصالح نظام جمهوری اسلامی باشند یا خدای نکرده توهین و افترا به اشخاص حقیقی و حقوقی ...

این وسط اما – ممکنه – شرمنده برخی دوستانِ همراه هم بشم که از سر دلسوزی مطالبی می نویسند ولی به همون دلایل کامنت ها قابلِ نمایش نیستند ...

کماکان شرمنده ام و امیدوارم عذرم رو پذیرا باشند ...

اما برسم به بحث شیرین تبادل لینک ... 

دوستان قدیمی بارها اینو خوندند و براشون تکراریه که من بیشتر از تبادل لینک؛ تبادل نظر و اشتراک فکر و اندیشه و حضور و مشارکت در بحث ها برام مهم هست ...

برای همین لینک هایی که در صفحه اول نمایش داده میشند شامل دوستانِ همراه هست ...

یه تعدادی از همین عزیزان هم - البته - کمی تا قسمتی همراهی شون کمرنگ شده ...

با این حال من همچنان به حضور بیشترشون امیدوارم ...

اسامی وبلاگ هایِ مابقی دوستان که از سر لطف سوژه نگار رو لینک کرده اند ولی به هر دلیلی در مباحث وبلاگ حضور ندارند رو در صفحه تبادل لینک آوردم ...

بدون شک دوستانی که حضورشون پررنگ تر بشه اسمِ زیبای وبلاگشون رو به فهرست دوستانِ صفحه اول اضافه خواهم کرد ...

ان شاءالله ...

دوستان و وبلاگ نویسانی هم که مایل به تبادل لینک هستند اینجا اعلام کنند؛ با کمال افتخار لینک خواهند شد ...

البته در صورت امکان و پس از بررسی ... :)

اگر وبلاگ دوستی هم از قلم افتاد، بزرگواری کرده بهم یادآوری کنه تا حتما ثبت کنم ...

انتقاد و پیشنهادی هم اگر هست به دیده منت ...

خُب فعلا همین ...

و ممنون از تمامِ خوانندگان ... 

خداوند رو شاکرم که تا به امروز توانم داد و شوق برای نوشتن ...

و بعد از این هم: "هر چه خدا خواست همان می شود" ...

اینم - مثل همیشه - حُسن ختام مطلب: 

"خدایا چنان کن سرانجام کار - تو خشنود باشی و ما رستگار" ...

و اینکه بیشتر مراقب مایسطرون ها باید بود ...

  • یک خبرنگار ...

بدشانسی یعنی ...

برنامه ریزی کرده باشی تعطیلات نوروز مطالبت رو از بلاگفا بیاری وبلاگ جدید ...

یهو با این صفحه مواجه بشی ! ... :|

  • ۰۴ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۴۵
  • یک خبرنگار ...

همینطوری یهویی ...

برایِ تشکر از دوستانِ خوبم ... 

جایِ دوستانِ غائب هم؛ سبز ...

"زینتِ هر وبلاگ ...

به دوستانی است که در آنجا تردد می کنند" ... (+)

  • ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۴۵
  • یک خبرنگار ...

پ.ن:

تشکر از دوستِ عزیزی که این عکس نوشته رو به سوژه نگار هدیه و پیشنهاد کردند ...

اینم شرحِ ما بر این تصویر:

"برای آغازِ دوستی؛ یک سلام و یک لبخند ...

و برای ادامه اش؛

یک عمر صداقت و محبت لازم است" ... (+)

  • ۰۳ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۱۸
  • یک خبرنگار ...
سوژه نگار

صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه بعد از آزادسازی توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..

طبقه بندی موضوعی