سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سلام خوش آمدید

۱۹۴ مطلب با موضوع «بداهه نوشت» ثبت شده است

دیشب اولین قسمتِ مجموعه "کلاه قرمزی" از شبکه دو پخش شد ... (+)

مجری درباره ارتباط آدم ها با همدیگه صحبت می کرد ...

می گفت: "بعضیا یه حرف بد رو که یکی بهشون گفته ده - بیست سال با خودشون حمل می کنند ... 

خُب چرا ... ؟!

این حرف رو بنداز بیرون" ...

این نکته مهمی برای یه زندگی خوب هست ...

حرف بد و نظرات منفی دیگران لحظه های خوب زندگی ما رو هدر میدن ...

لحظاتِ جدید رو نباید با افکار گذشته از دست بدیم ... 

سخت هست ولی یادمون باشه هر کدوم از ما - فقط - یکبار فرصتِ زندگی کردن داریم ...

گذشته ای که رفت و آینده ای که هنوز نیومده نباید حالِ امروز ما رو بد کنه ...

اینها رو - اول - خطاب به خودم نوشتم ...

به قول شاعر: 

"زندگی باید کرد ...

گاه با یک گُل سرخ ...

گاه با یک دلِ تنگ ...

گاه با سوسوی امیدی کم رنگ ...

گاه باید رویید ...

از پسِ آن باران" ...

  • ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۱۲
  • یک خبرنگار ...

بدشانسی یعنی ...

برنامه ریزی کرده باشی تعطیلات نوروز مطالبت رو از بلاگفا بیاری وبلاگ جدید ...

یهو با این صفحه مواجه بشی ! ... :|

  • ۰۴ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۴۵
  • یک خبرنگار ...

سلام دوستان ...

شی می عید مبارک بی بی ... :)

کمی از دید و بازدیدهای نوروزی که کم بشه؛ ان شاءالله بداهه ای خواهم نوشت ...

موضوعش فعلا بماند ... :))

کلی خبر و سوژه داشتیم در این چند روز ...

سر فرصت بهش خواهیم پرداخت ...

 لینک نگار - حتی المقدور - بروز میشه ...

از دوستانِ عزیزی که لینک پیشنهاد می کنند، صمیمانه تشکر می کنم ...

و همه خوبانی که تبریک سال نو نوشتند ...

و از جنابِ رئیس جمهور که همچنان به ما لطف دارند! ... (+)

  • ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۲۴
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

خیلی سپاس از دوست ارجمندی که این عکس نوشته جالب رو برامون ارسال کرد ...

این قطعه شعر حافظ هم تقدیم ایشون و همه شما دوستانِ خواننده: 

"سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت ...

بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام ...

سالِ خرم، فالِ نیکو، مالِ وافر، حالِ خوش ...

اصلِ ثابت، نسلِ باقی، تختِ عالی، بختِ رام" ... :)

  • ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۲۶
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

چهارشنبه سوری قدیم؛ کمی تفریح و آتش بازی بود؛ جیغ و شادی و تموم ...

نه مثل سال های اخیر که ماهیتش به چهارشنبه سوزی تغییر کرده ... (+)

  • ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۰۴
  • یک خبرنگار ...

گاهی اوقات این جوک ها هم کم آموزنده نیستند ... !

مثل این:

"یه کافی شاپ تو استرالیا با این کارش سعی کرده کمى ادبِ کلامى در مردمش ایجاد کنه: 

یک قهوه = 5 دلار ...

یک قهوه لطفا = 4 دلار و پنج سنت ...

صبح بخیر، یک قهوه لطفا = 4 دلار ...

مسلما مردم ترجیح میدن به ازای کمی مؤدب بودن یک دلار کمتر پرداخت کنند ...

من اگه برم تو این کافى شاپ، میگم:

سلام صبح بخیر، حالتون خوبه ان شاءالله ؟! بچه ها خوبن ؟! همسر گرام خوبن ... ؟! بى زحمت، قربون دستتون، اگه زحمتى نیست یک قهوه لطفا، اصلا شما بشینید خودم میریزم" ! ... :)) 

کاری به جوک و واقعی بودن یا صحت این ماجرا ندارم ...

برام جالبه چه ظریف میشه آموزش داد ... ؟!

و امر به معروف و نهی از منکر کرد ... !

همین ... 

  • ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۵۶
  • یک خبرنگار ...

همه روزها متعلق به شهداست ... (+)

شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات:

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...

  • ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۴۲
  • یک خبرنگار ...

همینطوری یهویی ...

برایِ تشکر از دوستانِ خوبم ... 

جایِ دوستانِ غائب هم؛ سبز ...

"زینتِ هر وبلاگ ...

به دوستانی است که در آنجا تردد می کنند" ... (+)

  • ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۴۵
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

سپاس از دوستی که عکس نوشته رو برامون ارسال کردند ...

بارها تصمیم داشتم درباره سکوتِ آدم ها بنویسم ...

و دیدگاه های مختلف در این مورد رو بدونم ...

سکوت معانی متفاوتی داره ...

و این معنی در زمان و مکان و افراد مختلف فرق می کنه ...

من معتقدم خداوند آدم ها رو برای سکوت خلق نکرده ... 

البته منظورم دَم فروبستن به وقتِ گفتن نیست ...

هر چیزی جایگاهِ خودش رو داره ...

و سکوت هم به وقتش مزایای زیادی داره ...

مثل سکوت برای تفکر که لازمه زندگی هست ...

اما سکوتِ طولانی آدم ها به نظر من تلخ و آزاردهنده است ... 

  • ۱۹ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۴۰
  • یک خبرنگار ...

میگه:

"داشت توی آب خفه میشد ... !

من نجاتش دادم! " ... :)

  • ۱۹ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۳۹
  • یک خبرنگار ...

 بازارهای گیلان شلوغ است اما نه برای خرید ... !

مردم تماشاچی بازار شب عیدند ...  (+)

قبلا نوشتم! ... (+)

  • ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۱۳
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

خدایا؛

ریال هایِ مملکت رو زیاد بگردان ... !

تومن ها رو فاکتور بگیر ... !

میلیون و میلیاردها رو ریشه کن بفرما ! ... (+)

  • ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۳۲
  • یک خبرنگار ...

تو هستی و من بهانه ات رو می گیرم! ... :(

تو هستی و من خودم رو تنها می بینم ... !

تو هستی و من می ترسم ... !

تو به من نعمت میدی و من استفاده نمی کنم ... !

تو به من مهلت میدی و من هیچ کاری نمی کنم ... !

تو به من فرصت میدی و من غفلت می کنم ! ... :(

* * *

"نه از تو بی گلایه تر، نه از تو بی صدا ترم" ... (+)

  • ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۳۲
  • یک خبرنگار ...

به مناسبت 15 اسفند ماه؛ 

روز درختکاری و آغاز هفته منابع طبیعی ...

پ.ن:

به قولِ بزرگی که نوشت:

"درخت را با قلب می کارند نه با دست" ...

  • ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۵۵
  • یک خبرنگار ...

امان از دلِ مولا ! ... (+)

  • ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۲
  • یک خبرنگار ...

"شهدا امامزادگان عشقند ...

که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است" ... (+)

میزبان شهداییم ... 

دو شهید گمنام ... (+)

یک شهید شناسایی شده بعد از 27 سال ... (+)

و شهید مدافع حرم ... (+)

بعد نوشت:

"شهید گمنام سلام ... 

پرستویِ مهاجرِ من، صفا دادی به شهرمون" ... (++)

  • ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۰
  • یک خبرنگار ...

"مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود، ناگهان به یاد آورد قرار مهمی دارد ...

ارتفاعش را کم کرد و به مردی که روی زمین بود، گفت: ببخشید آقا، من قرار مهمی دارم ... 

ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه ... !؟

مرد روی زمین گفت: بله ... 

شما در ارتفاع حدودا 6 متری در طول جغرافیایی .... و عرض جغرافیایی .... هستید ... !

مرد بالن سوار: شما باید مهندس باشید ... !

مرد روی زمین: بله، از کجا فهمیدید ... !؟

مرد بالن سوار: 

چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگرچه کاملا دقیق بود ولی به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه ... !؟

مرد روی زمین: شما - هم - باید مدیر باشید ... !

مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید ... !؟

مرد روی زمین:

چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید، قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند" ... !

پ.ن:

روز مهندس مبارک ... :)

در یک پدیده جالب، اطرافیان ما - از خانواده و دوست و همکار گرفته تا دوستان مجازی - خیلی هاشون یا به شغل شریفِ مهندسی مشغولند ...

یا در حال تحصیل در رشته مهندسی هستند ... 

یا دانش آموخته مهندسی اند ... 

یعنی آمار فراوانی مهندسی در اطراف ما بالاست ... 

پس این روز رو - به طور ویژه - به تمام مهندسان گرامی تبریک میگم ... 

خدایا ...

"دوستانم را از بهترین ها قرار دادی پس بهترین ها را به آنها عطا کن ...

آنها را بر بالِ آرزوهایشان پرواز ده ...

آنان را در همه حال یارى ده ... 

مبادا خسته، دلزده و بیمار شوند یا غم بینند ...

دلشان را سرشار از لطف و کرامت کن ...

و خُرسندشان دار تا ابد به تندرستی، شادابی و موفقیت" ... (+)

  • ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۲
  • یک خبرنگار ...

میلادِ حضرت زینب کبری (س) ...

پرستار زخم های عاشورایی و الگویِ حیا و عفت و فداکاری مبارک باد ...

"مرغِ روحم پرزنان اندر هوایِ زینب (س) است" ... (+)

بعد نوشت:

روز پرستار که میشه همه یاد بیمارستان، درمانگاه ها، مطب، کلینیک ها و سایر مراکز درمانی می افتند ...

و دانشکده های پرستاری ...

طبق آمار هم اکنون حدود 160 هزار پرستار در کشور در حال فعالیت هستند که 7 هزار نفرشون در استان سرسبز گیلان مشغول به کارند ...

این روز بر همه پرستاران عزیز مبارک باد ...

باید دقت داشت که پرستاری کاری طاقت فرسا و کاملا انسانی هست که از هر کسی برنمیاد ...

برای همین هست که داشتنِ صبر و حوصله مهم ترین ویژگی یک پرستار اعلام شده ...

کسی که کنترل کافی روی احساسات شخصی خود داشته باشه ...

و مهارت غمخواری و تسکین دردها ...

مسأله دیگه اینجاست که پرستار فقط اونی نیست که از این راه کسب درآمد می کنه ...

چه بسیار پرستارانی که بی دریغ و خستگی ناپذیر از بیمار یا عزیز از کار افتاده شون مراقبت می کنند ...

از همسران صبور جانبازان گرفته تا مادرانی که فرزند بیمار یا معلول دارند ...

پدر نگرانی که به امید شفا و بهبودی؛ جگرگوشه اش رو از این بیمارستان تا اون بیمارستان همراهی می کنه و به خاطر نسخه های گرون و کم پیدا تمام شهر رو زیرپا میذاره ...

هر کسی که دلش به یاد عزیز دردمندش آروم و قرار نداره ...

هر کسی که فکر و ذهنش درگیر بیماری اطرافیانش هست ...

و این اکسیر عشق و محبت هست که از هر انسانی یک پرستار می سازه ...

پرستاری که در اوج دردمندی لبخند میزنه تا امید رو در دل بیمارش زنده نگه داره ...

* * *

درود بر همه پرستاران تاریخ ...

  • ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۷
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

برداشتِ شما رو از این تصویر نمی دونم ... ؟!

من - اما - ناخودآگاه صندلی بازی برام تداعی شد! ... (+)

  • ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۲۴
  • یک خبرنگار ...

پ.ن:

هوایِ این روزها چقدر بوی خونه تکونی میده؟! ... :|

شما و خودم را به صبر و استقامت و شکیبایی دعوت می کنم! ... :))

  • ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۳۹
  • یک خبرنگار ...

"تو فدایی خدایی ... 

مست عطر کربلایی ... 

جانباز شیمیایی ...

گرچه با کپسول اکسیژن مُجابت کرده اند ...

مادرت می گفت: دکترها جوابت کرده اند ...

مرگِ تدریجی ست این دردی که داری می کِشی ...

مُنتها با قرص هایِ خواب خوابت کرده اند ...

خواب می بینی کسی جویایِ احوالِ تو نیست ...

یا برای مصلحت ها انتخابت کرده اند ...

خواب می بینی که در سر دشتی و گیلان غرب ...

خواب می بینی که بر آتش ، کبابت کرده اند ...

از شلمچه تا حلبچه، وسعت کابوس توست ...

خواب می بینی مورخ ها کتابت کرده اند ...

خواب می بینی نفس در سینه تنگی می کند ...

خواب می بینی مث سرپُل خرابت کرده اند ...

روزگار بی وفا قلب تو را سوزانده است

با جناح و باند بازی ها کبابت کرده اند ...

خواب می بینی که مسئولان بنیاد شهید ...

بر سر دروازه های شهر قابت کرده اند ...

از خدا می خواستی که محشور باشی با حسین (ع) ...

خواب می بینی دعایت را اجابت کرده اند ...

میپری از خواب و می بینی شهید زنده ای ...

با چه معیاری ، نمی دانم حسابت کرده اند ... ؟!

شعر من گویای احوالِ دلِ تنگ تو نیست ...

قطره قطره در وجود خود مُذابت کرده اند" ... (+)

شاعر: اصغر عظیمی مهر

صدا: مجتبی رمضانی

پی نوشت:

این شعر و فایل صوتی بعد از خوندن درد دل همکار حماسه نگارم که هم نفس با جانبازی شیمیایی شده بود (+) به یادم اومد ...

تمام وجودم پُر از درد شده از تجسمِ صدای خس خسی که از درکش عاجزم ... 

"یا طبیب من لا طبیب له" ...

  • ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۲۰
  • یک خبرنگار ...

سلام ...

شده تا حالا به نقش اعداد در زندگی آدم ها فکر کنید ... ؟!

برخی عددها برای ما خاص شده و میشه به هر دلیلی ... 

مثلا عدد هفت، بیست یا چهل ...

همین طور 110، 313 یا 1000 ...

بعضی اعداد هم برای بعضیا یه جور دیگه خاص شده مثل شش تایی ها! ... :))

یا مثلا صدتایی ها ... !

این آخری واسه ما خبرنگارها در هر رسانه ای که باشیم یه جورایی خوش یُمن و مبارکه ...

واسه همین یه سری صدتایی ها خبرسازند ...

مثل صدتایی ها در ورزش، فرهنگ، سیاست و ... 

من قبلا یه صدتایی در بلاگفا داشتم و اونجا در قسمتِ نظرات از دوستانم تشکر کردم ... (+)

گرچه اون موقع من و بلاگفا در شمارشِ پُست ها اختلافِ نظر داشتیم! ... :)

و البته که نظر من مهم تر بود! ... :))

این بار – هم - درسته بلاگ بیان با ما تفاهم نداره ...

اما مهم اینه که این یکصدمین پُستِ سوژه نگار هست که – اینجا - تقدیم شما میشه ... 

هرچند هنوز 100 روز نشده که اینجام - یادِ وعده صد روزه رئیس جمهور افتادم! ... :|

قصد داشتم هر کدوم زودتر به صد رسید، پستِ اختصاصی بذارم بابت تشکر از شما و یادگاری برای خودم ...

که خُب تعدادِ مطالبم از تعدادِ روزها جلو زد ... !

در یک نگاهِ اجمالی به عملکرد وبلاگ باید بگم که:

اینجا نه رتبه الکسا برام مهم هست، نه پیج رنک گوگل، نه حتی تعداد بازدیدها ... 

اینجا برای من مفید بودن مطالب، تبادل نظر و اندیشه، دوستی، احترام و درک متقابل و ارتباط دوسویه با مخاطب مهم بوده و هست ...

و البته حضور و مشارکت دوستانم ...

به قولی "لذت داشتنِ یه دوست خوب تو یه دنیای بد ...

مثلِ خوردن یه فنجون قهوه گرم تو هوای سرده ...

درسته که هوا رو گرم نمیکنه ولی آدمو دلگرم میکنه " ...

خدا رو شکر می کنم ...

با همون دعایِ همیشگی ...

"خدایا چنان کن سرانجام کار / تو خشنود باشی و ما رستگار" ...

و از تمام دوستان خوبم که در این سال ها همراه و هم کلامم بودند، کمال تشکر رو دارم ... 

  • ۲۵ بهمن ۹۳ ، ۰۴:۱۵
  • یک خبرنگار ...

پی نوشت:

امان از سرعت پیشرفت تکنولوژی ... (+)

البته من خواهر 6 ساله ندارم ها ! ... :)

عکس آرشیوی هست ... 

  • ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۲۷
  • یک خبرنگار ...

انقلاب اسلامی ایران 36 ساله شد ...

تولدش مبارک ... :)

جشن تولد انقلاب ما فردا در سراسر کشور ...

 شما هم دعوتید ... (+)

  • ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۵۲
  • یک خبرنگار ...

پ.ن:

اندر حکایتِ افراط در استفاده از وسایلِ ارتباطی امروز ! ... :|

  • یک خبرنگار ...
سوژه نگار

صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه بعد از آزادسازی توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..

طبقه بندی موضوعی