سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سوژه نگار

خبری - تحلیلی

سلام خوش آمدید

۱۶۵ مطلب با موضوع «شاعر نوشت» ثبت شده است

"جان بی جمال جانان میل جهان ندارد ...

هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد ...

با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم ...

یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد ...

هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است ...

دردا که این معما شرح و بیان ندارد ...

سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن ...

ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد ...

چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت ...

بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد ...

ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز ...

مست است و در حق او کس این گمان ندارد ...

احوال گنج قارون کایام داد بر باد ...

در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد ...

گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان ...

کان شوخ سربریده بند زبان ندارد ...

کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ ...

زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد" ... (+)

  • ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۵۵
  • یک خبرنگار ...

"ای روزهای خوب که در راهید ...

ای جاده های گمشده در مه ...

ای روزهای سخت ادامه ...

از پشت لحظه ها به در آیید" ... (+)

  • ۱۱ فروردين ۹۴ ، ۰۳:۲۹
  • یک خبرنگار ...

"آنان که محیط فضل و آداب شدند ...

در جمع کمال شمع اصحاب شدند ...

ره زین شب تاریک نبردند برون ...

گفتند: فسانه ای و در خواب شدند"...

  • ۱۰ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۵۷
  • یک خبرنگار ...

"ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد" ... 

  • ۰۹ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۳۹
  • یک خبرنگار ...

"تو چون بهار و پرنده مسافری ای دوست" ... (+)

  • ۰۸ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۵۰
  • یک خبرنگار ...

دیشب اولین قسمتِ مجموعه "کلاه قرمزی" از شبکه دو پخش شد ... (+)

مجری درباره ارتباط آدم ها با همدیگه صحبت می کرد ...

می گفت: "بعضیا یه حرف بد رو که یکی بهشون گفته ده - بیست سال با خودشون حمل می کنند ... 

خُب چرا ... ؟!

این حرف رو بنداز بیرون" ...

این نکته مهمی برای یه زندگی خوب هست ...

حرف بد و نظرات منفی دیگران لحظه های خوب زندگی ما رو هدر میدن ...

لحظاتِ جدید رو نباید با افکار گذشته از دست بدیم ... 

سخت هست ولی یادمون باشه هر کدوم از ما - فقط - یکبار فرصتِ زندگی کردن داریم ...

گذشته ای که رفت و آینده ای که هنوز نیومده نباید حالِ امروز ما رو بد کنه ...

اینها رو - اول - خطاب به خودم نوشتم ...

به قول شاعر: 

"زندگی باید کرد ...

گاه با یک گُل سرخ ...

گاه با یک دلِ تنگ ...

گاه با سوسوی امیدی کم رنگ ...

گاه باید رویید ...

از پسِ آن باران" ...

  • ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۱۲
  • یک خبرنگار ...

"و بکارید به هر خانه گُلی؛

که فقط بوی محبت بدهد" ... (+)

  • ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۰۰
  • یک خبرنگار ...

"امروز اگر نشد ولی یک روز می شود ...

ساعت به وقت شرعی زهرا (س) دوازده" ...

  • ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۰۲
  • یک خبرنگار ...

"بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک ...

شاخه‌ های شسته، باران‌ خورده پاک ...

آسمانِ آبی و ابر سپید ...

برگ ‌های سبز بید ...

عطر نرگس، رقص باد ...

نغمه شوق پرستوهای شاد ...

خلوتِ گرم کبوترهای مست ...

نرم‌ نرمک می‌‌رسد اینک بهار ...

خوش به‌ حالِ روزگار ...

خوش به ‌حالِ چشمه ‌ها و دشت ‌ها ...

خوش به‌ حالِ دانه ‌ها و سبزه‌ ها ...

خوش به‌ حالِ غنچه ‌های نیمه‌ باز" ...

  • ۲۷ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۵۸
  • یک خبرنگار ...

"باز باران ...

باز باران روی خاک ...

جُرعه ای از آسمان ما را بس است" ... (+)

  • ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۲۷
  • یک خبرنگار ...

"عبادت به جُز خدمتِ خلق نیست" ... (+)

  • ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۵۳
  • یک خبرنگار ...

 "هر چه دلم خواست نه آن می شود" ...  

  • ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۱۳
  • یک خبرنگار ...

"خوشتر زِ عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ... ؟!

ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست ... ؟!

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار ...

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست ... ؟!

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار ...

غمخوار خویش باش غم روزگار چیست ... ؟!

معنی آب زندگی و روضه ارم ...

جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست ... ؟!

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند ...

ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست ... ؟!

راز درون پرده چه داند فلک خموش ...

ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست ... ؟!

سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست ...

معنی عفو و رحمتِ آمرزگار چیست ... ؟!

زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست ...

تا در میانه خواسته کردگار چیست"؟! ... (+)

  • ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۰۸
  • یک خبرنگار ...

"تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار" ... (+)

  • ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۲۷
  • یک خبرنگار ...

"سوال می کند از خود هنوز آهویی ...

که بین دام و نگاهت کدام صیاد است" ... (+)

  • ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۴۴
  • یک خبرنگار ...

"بانوی شب‌های روشن، فانوس فریاد در باد ...

تک یادگار رسالت، در رجعت کفر و بیداد ...

تنها تو بودی و تنها، در قحط مردیّ و رادی ...

مَردِ تو ـ افسوس ـ در بند، رجّاله‌ها ـ آه ـ آزاد ...

تنها تو مِعجَر نهادی، طوفان شدی ایستادی ...

شاید که احیا کنی باز، آن عهدها ـ رفته از یاد ـ

هر جا ز غیرت نشانی، از گونه‌ نیلی تو است ...

از پهلوی تو گرفته است، بنیان توحید بنیاد ...

شهر پیمبر چه خاموش! محراب و منبر، فراموش !

تنها تو بودی و تنها، از مأذن عدل ، فریاد ...

خاک تو پنهان و یعنی: تو در زمین در نگُنجی ...

جایی که جناتِ عدن است از آبِ مَهر تو آباد ...

بانوی شب‌های روشن، تو جانی و این جهان تن ...

از شوق تو مِهر تابید، از شور تو زندگی زاد" ...

حجت‌الاسلام 

سید ابوالقاسم حسینی ...

  • ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۰۶:۲۰
  • یک خبرنگار ...

این روزها ...

"من از کوچه های تنگ که می گذرم ...

دلم خیلی برایش تنگ می شود" ... (+)

  • ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۱۴
  • یک خبرنگار ...

"هر دم به ضریح بی نشانت ای ماه ...

بسته ست دخیل قلبِ من با هر آه ...

عمری ست تپش های دلم می گوید:

یا فاطمه اشفعی لنا عندالله" ... (+)

  • ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۹
  • یک خبرنگار ...

"شهدا امامزادگان عشقند ...

که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است" ... (+)

میزبان شهداییم ... 

دو شهید گمنام ... (+)

یک شهید شناسایی شده بعد از 27 سال ... (+)

و شهید مدافع حرم ... (+)

بعد نوشت:

"شهید گمنام سلام ... 

پرستویِ مهاجرِ من، صفا دادی به شهرمون" ... (++)

  • ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۰
  • یک خبرنگار ...

"در خویش می سازم تو را، در خویش ویران می کنم ...

 می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم ...

جانی به تلخی می کَنم، جسمی به سختی می کشم

 روزی به آخر می برم، خوابی پریشان می کنم ...

در تار و پود عقل و جان، آب است و آتش، توأمان ...

 یک روز عاقل می شوم، یک روز طغیان می کنم ...

 یا جان کافر کیش را تا مرز مُردن می برم ...

 یا عقل دور اندیش را تسلیم شیطان می کنم ...

 دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست ...

 یک عُمر زندان توأم، یک عُمر کتمان می کنم ...

 از عشق از آیینِ تو، از جهلِ تو، از دینِ تو ...

 انگشتری دارم که دیوان را سلیمان می کنم ...

 یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم ...

 می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم" ... (+)

  • ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۲۶
  • یک خبرنگار ...

"ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال ...

آقای من امشب غزل تغییر کرده ...

شعرم فضای تازه ای تصویر کرده ...

شعرم همیشه گفتن - آقا بیا – بود ...

ذکر قنوتم خواندن - آقا بیا – بود ...

امشب ولی دیدم که اینجا جای تو نیست ...

بین تمام قال ها آوای تو نیست ...

دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست ...

اصلا نیاز هیچ کس صاحب زمان (عج) نیست ...

زن ها گرفتار اصول خاله بازی ...

مردان پی راهی برای پول سازی ...

در اولویت کسب و کار است و تجارت ...

حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت ...

روزی هزار و خورده ای دعوا سرِ پول ...

اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول ...

این سینما هم که طرفدارش زیاد است ...

بیچاره مأمور بلیط کارش زیاد است ...

یا مش ماشالا یا وفا یا کیفر و آل ...

این تازه بحث سینما، منهای فوتبال ...

هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر ...

یک جمعه حساس و شهرآورد دیگر ...

کنسرت موسیقی پاپ و رپ، کلاسیک ...

میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک ...

جشن تولد، سیسمونی، عقد و عروسی ...

آهنگ تازه، تیپ نو، موی تیفوسی ...

شیطان ملعون لشکری کرده مهیّا ...

ذهن من و امثال من درگیر اینها ...

حالا تو اصلا جای من، با این مشقت ...

وقت دعای ندبه می ماند برایت ... ؟!

جمعه که تعطیل است و دائم خواب ماندیم ...

خیلی هنر کردیم اگر یک عهد خواندیم ... 

ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال ...

ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال ...

ما را هوایِ نفسمان بیچاره کرده ...

با هر گناهی بینمان افتاده پرده ...

عیسی نفس ، جانی بده این مُرده ها را ...

لطفی کن و دستی بکش روی دل ما ...

آقای من بیدارمان کن این چه حالیست ... ؟

ولله در افکارمان جای تو خالی است ... !

مُردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم ... !

از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم ...

آقا ببخشم جان تو ... ! جان عمویت ... !

شرمنده از روی توأم، قربان رویت ...

پایان شعرم را عوض کردم دوباره ...

از شعرهای قبلی ام خواندم دوباره ...

دق کردم از بس گریه کردم کی میایی ... ؟!؟!

امیدوارم جمعه دیگر بیایی" ... !!!

داود رحیمی ... (+)

  • ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۶
  • یک خبرنگار ...

"تو فدایی خدایی ... 

مست عطر کربلایی ... 

جانباز شیمیایی ...

گرچه با کپسول اکسیژن مُجابت کرده اند ...

مادرت می گفت: دکترها جوابت کرده اند ...

مرگِ تدریجی ست این دردی که داری می کِشی ...

مُنتها با قرص هایِ خواب خوابت کرده اند ...

خواب می بینی کسی جویایِ احوالِ تو نیست ...

یا برای مصلحت ها انتخابت کرده اند ...

خواب می بینی که در سر دشتی و گیلان غرب ...

خواب می بینی که بر آتش ، کبابت کرده اند ...

از شلمچه تا حلبچه، وسعت کابوس توست ...

خواب می بینی مورخ ها کتابت کرده اند ...

خواب می بینی نفس در سینه تنگی می کند ...

خواب می بینی مث سرپُل خرابت کرده اند ...

روزگار بی وفا قلب تو را سوزانده است

با جناح و باند بازی ها کبابت کرده اند ...

خواب می بینی که مسئولان بنیاد شهید ...

بر سر دروازه های شهر قابت کرده اند ...

از خدا می خواستی که محشور باشی با حسین (ع) ...

خواب می بینی دعایت را اجابت کرده اند ...

میپری از خواب و می بینی شهید زنده ای ...

با چه معیاری ، نمی دانم حسابت کرده اند ... ؟!

شعر من گویای احوالِ دلِ تنگ تو نیست ...

قطره قطره در وجود خود مُذابت کرده اند" ... (+)

شاعر: اصغر عظیمی مهر

صدا: مجتبی رمضانی

پی نوشت:

این شعر و فایل صوتی بعد از خوندن درد دل همکار حماسه نگارم که هم نفس با جانبازی شیمیایی شده بود (+) به یادم اومد ...

تمام وجودم پُر از درد شده از تجسمِ صدای خس خسی که از درکش عاجزم ... 

"یا طبیب من لا طبیب له" ...

  • ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۲۰
  • یک خبرنگار ...

"همچو موجم یک نفس آرام نیست ...

       بس که طوفان زا بود دریای دل" ... (+)

  • ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۱
  • یک خبرنگار ...

"غم مخور، ایام هجران رو به پایان می ‏رود ...

این خُماری از سر ما میگساران می ‏رود ...

پرده را از روی ماه خویش بالا می ‏زند ...

غمزه را سر می‏ دهد، غم از دل و جان می ‏رود ...

بلبل اندر شاخسار گُل هویدا می ‏شود ...

زاغ با صد شرمساری از گلستان می‏ رود ...

محفل از نور رخ او، نورافشان می‏ شود ...

هر چه غیر از ذکر یار، از یاد رندان می‏ رود ...

ابرها، از نور خورشید رخش پنهان شوند ...

پرده از رخسار آن سرو خرامان می ‏رود ...

وعده‏ دیدار نزدیک است ‏یاران مُژده باد ...

روز وصلش می ‏رسد، ایام هجران می ‏رود" ... 

امام خمینی (ره) ... (+)

  • ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۵۷
  • یک خبرنگار ...

"بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم" ... (+)

  • ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۳۸
  • یک خبرنگار ...
سوژه نگار

صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه بعد از آزادسازی توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..

طبقه بندی موضوعی